اين شعراي فارسي زبان نيستند که شعرشان آشکارا زن ستيزانه است بلکه، زبان فارسي به شدت مردمحور و ضد زن است. کافي است در محاورات روزمره، در ادبيات نوشتاري کمي درنگ کنيم. در ضرب المثل هاي روزمره زن مظهر حماقت، ناداني و مصيبت است. هرگونه عمل و صفت منفي با زنان توضيح داده مي شود. در ادبيات نوشتاري بويژه ادبيات قديم کافي است نگاهي گذرا به اشعار شاعراني چون فردوسي و سعدي و نظامي و… بياندازيم تا رد پاي تفکر ضد زن را در کلام هاي شاعرانه ببينيم.
زبان، بي برو برگرد بخشي فعال از فرهنگ و روبناست. زبان انعکاس ذهنيت جامعه و چگونگي اعمال فرهنگ است. شايد اغراق نباشد که بگوييم اجزا گوناگون روبنا و فرهنگ از طريق زبان به هم متصل مي شوند و زبان جايگاه ويژه اي در روبناي هر جامعه و توليد و بازتوليد مناسبات حاکم نقش فعالي ايفا مي کند. در جهان امروز زبان به هيچوجه نقش خنثي در رابطه با مناسبات ميان مرد و زن نداشته و خود به ابزاري در تحکيم فرودستي زنان بدل شده است. از همين رو مبارزه عليه زبان مردمحور مبارزه عليه بخش مهمي از سيستم مردسالاري است. وقتي زبان را به چالش مي کشيم به ناچار بسياري از مفاهيم مردسالارانه را در عرصه ايدئولوژي، فلسفه، اقتصاد، فرهنگ و باور عمومي به چالش کشيده ايم.
حال نگاهي به نقش و کارکرد برخي از مفاهيم زبان بپردازيم.
مرد، پدر واژه اي است براي توضيح کليه صفت هاي مثبت و انساني. مردي مساوي است با جوانمردي، شجاعت و دلاوري. «او واقعا مرد است» يعني وي آدم خوبي است. و حتي وقتي زني صفت مثبتي دارد براي توضيح آن به مردان تشبيه مي شود. براي نمونه «زن است اما واقعا اندازه ده تا مرد است!» « يک پا مرد است!»
براي توضيح حماقت و ناداني معمولا از نام زن به پسوند و پيشوند هر لغتي استفاده مي شود مثلا «گاو ننه حسن» مظهر ناداني است و نه «گاو مش احمد»! «دوستي خاله خرسه» و نه آقا خرسه! که مثلي است براي حماقت و ناداني. ظاهرا لختي و سستي هم مختص زنان است. وقتي که سمبل لختي و سستي «خاله وارفته»، «خاله رورو» «خاله خاک انداز» است پس معلوم نيست کارهاي طاقت فرساي خانگي را چه کساني انجام مي دهند. براي توضيح هياهو و شلوغي هنوز هم مي گويند «مثل حمام زنانه» بله! آقايان که مجبور نبودند يک دوجين بچه قد ونيم قد با خود به حمام ببرند تا صداي هياهو و فريادشان گوش را کر کند. «خاله گردن دراز» هم يعني شتر و اشاره اي است به متلي قديمي که در مورد ميانجي يا قاصد بي اهميت است. زماني که فردي مزخرف مي گويد اين ضرب المثل را به کار مي برند «چند کلمه از مادر عروس بشنو». يا براي اينکه بگويند يکي رند است مي گويند «هنو نگفتي آشتي بناي النگو را گذاشتي!» که ظاهرا مخاطب زن است. و اين ضرب المثل ها ادامه دارد.
بسياري کلمات به طور مجرد بار جنسي ندارند اما اتوماتيک نام زنان يا صفات زنانه محسوب مي شوند. البته منظور کلماتي است که معرف خصائل و صفت هاي به اصطلاح منفي است، مثل شلخته. زن و مرد مي توانند شلخته باشند اما کلمه شلخته به تنهايي زن را تداعي مي کند يا «پاچه ورماليده»، «ددري» «کولي» که بي هيچ توضيحي منظور زن است. بدون شک زبان حاصل يک پروسه تاريخي است. کلمات طرفنظر از ميل ما هر کدام تاريخ خود را دارند. مثلا کلمه شلخته يا عشوه گري در خود علامت مونث بودن را ندارد اما تاريخا اين کلمه براي زنان به کار رفته است و به همين جهت خود به خود استعمال اين کلمات، زنان را تداعي مي کند.
علاوه بر اينها بسياري از ويژگي هاي زنانه را با کلمات تحقيرآميز توضيح مي دهند مثلا زايمان کردن مي شود «ترکمون زدن» تا جايي که رضا براهني مي نويسد «تمامي مردمي که نفهميده براي استعمارگران هورا مي کشند، تمام آنهايي که قلب شان مثل زائوي کثيفي از تن مندرسشان بيرون مانده است.» (1)
حتما اين ضرب المثل را شنيده ايد که «مگر ما از صيغه ايم و شما از عقدي» اين ضرب المثل در اعتراض به تبعيض قائل شدن است، گرچه موضوعي فراتر از تبعيض را منعکس مي کند. اين جمله بلافاصله در مقابل ما جامعه اي را قرار مي دهد که پديده زن صيغه اي امري عادي است. جامعه اي که مردان مي توانند زنان عقدي و صيغه اي داشته باشند و زناني که در حالت عقدي هيچ حقوقي ندارند، از زنان صيغه اي حقوق بيشتري دارند!
«زن که رسيد به بيست بايد به حالش گريست» اين هم انعکاس ارزش هاي يک جامعه است، جامعه اي که زن بعد از بيست سالگي از دور خارج مي شود. شايد برخي بگويند که اين ضرب المثل انعکاس ارزش هاي گذشته است. خير! با نگاهي به دور و بر خود مي بينيم اين ارزش ها و معيارهاي کساني است که قرار است جزو متجددين جامعه باشند. هر کدام ما حداقل کسي را در خارج مي شناسيم که پس از سالها زندگي در خارج، نهايتا دخترجواني را از ايران با پست برايش فرستاده اند. مرداني با سنين بالا که دختراني جوان را به بهاي زندگي در خارج مي خرند! آقايان «متجددي» که تا مغز استخوان آلوده به فرهنگ «اصيل» ايراني هستند فرهنگي که در ضرب المثلش مي گويد «دختر دهساله چون بادام پوست کنده اي است بينندگان را. و پانزده ساله لعبتي است لعبت بازان را. و بيست ساله نرم و لطيف و فربه است. و سي ساله مادر دختران و پسران است. و چهل ساله زالي است و پنجاه ساله را با کارد بايد کشت و بر شصت ساله نفرين مردگان و فرشتگان باد!» .
«تو سر سگ بزني زن پيدا مي شه» راستي اين چگونه جامعه اي است که در آن زن و سگ يک ارزش را دارند! و يا «خون زن شوم است» که مترادف است با «خون سگ شوم است». «جوان را مفرست به زن گرفتن، پير را مفرست به خر خريدن». و البته اينها ضرب المثل هاي جامعه اي است که زن در آن شهروند درجه دوم است و در قوانين دولتي اش نيم انسان به حساب مي آيد، انسان نيمه اي که در قانون نصف مرد ارث مي برد، ديه اش نصف ديه مرد است و در زبان محاوره با حيوانات مقايسه مي شود! بالاخره اينکه زنان فقط با حيوانات مقايسه نمي شوند بلکه براي تاکيد بر فرودستي آنان «زن خلا باشد به هر کاشانه اي، بي خلا هرگز نباشد خانه اي!» و يا «اگر زن خوب بود، خدا هم يکي مي گرفت!» .
«چوب شوور گله، هرکي نخوره خله!» بي جهت نيست که مي شنويم زني به علت کتک خوردن مداوم از همسرش تقاضاي طلاق مي کند و قاضي شرع ضمن اعتراض به او مي گويد «خانم از غريبه که کتک نخورده اي از شوهرت کتک خورده اي!» يعني کتک خوردن از شوهر امري کاملا عادي است!
«دختر فقط يک شب دختر است، ولي شب زفاف کم از صبح پادشاهي نيست»! و البته اين ضرب المثل جامعه اي است که بکارت دختران يکي از ارزش هاي مهم جامعه است.
تو زن نو کن اي خواجه هر نو بهار
که تقويم پارينه، نايد به کار
اين هم پند و اندرز سعدي شاعر و معلم اخلاق به مردان است. در جامعه کنوني ايران حرف هاي سعدي شکل قانوني هم به خود گرفته است و مردان مي توانند هر ساله بدون هيچگونه محدوديت قانوني به اندرز سعدي گوش داده و تجديد فراش کنند!
حتي در حيطه رابطه جنسي و نقش برتر و زورمدارانه مردان هم نقش زبان مردسالار را به خوبي مي بينيم: «حلال بکن، هزار بکن»، «طاق را تير نگه مي دارد، زن را …» (2)
بنابراين مي بينيم که فارسي زبانان از خلاقيت بسياري در استفاده از زبان براي تاکيد بر نقش فرودست زنان برخوردار هستند. نه اينکه در زبان هاي ديگر چنين نيست. مسلما ما با نظام مردسالار در کل جهان روبرو هستيم که زبان آئينه آن است. مثلا در زبان انگليسي کلمهman هم معني مرد مي دهد و هم انسان. در همين زبان وقتي مي خواهند بگويند کسي احمق است مي گويند cont که به معني آلت جنسي زن است. در زبان فرانسه هم کلمه احمق در حقيقت همان است! در زبان فارسي نيز کلمه آلت جنسي زن مترادف کلمه حماقت است و خايه مرد به عنوان شجاعت. مثلا اغلب هنگام نزاع بين مردان مي شنويم «اگر خايه اش را داري بيا»!
گذر زمان هم تاثير چنداني نداشته که نشان مي دهد مناسبات ستمگرانه حاکم بر جامعه دست نخورده باقي مانده است.. اخيرا کتابي در ايران به نام زبان مخفي جوانان منتشر شده است. مولف کتاب اصطلاحاتي را که جوانان تهراني بکار مي برند جمع آوري کرده است. در اين کتاب بسياري از اصطلاحات زبان مخفي جوانان به شدت ضد زن و ضد ملل ديگر غير از تهراني ها و حتي ضد جوانان اقشار فقير است. در حقيقت فرهنگ زن ستيز، فرهنگي ارتجاعي و شوونيستي نيز هست. اما قابل تامل اينکه بسياري از جوانان که اين اصطلاحات را به کار مي برند، ضد رژيم هستند و خود را بسيار متجدد مي دانند. اين جوانان اصطلاح «… خل» که ضرب المثلي براي نشان دادن حماقت است up to date کرده و «… مغز» مي گويند. اين امر نشانه آنست که اين جوانان به همان اندازه که ضد مذهب و رژيم اسلامي هستند، متاسفانه به همان نسبت نيز از عقايد ضد زن اسلام و رژيم اسلامي نبريده اند.
مريم پاک نهاد جبروتي در کتابي به نام «فرادستي و فرودستي در زبان» بر پايه تحقيقات خود به اين نتيجه مي رسد که استعمال اصطلاحات ضد زن در نزد مردان جوان بسيار متداولتر از مردان سنين بالاتر است. ظاهرا معيار مرد شدن با مصرف اصطلاحات ضد زن رابطه مستقيم دارد!
هدف از بيان مطالب بالا ارائه يک تئوري يا نظريه جديد نيست بلکه کوششي در گشودن مبحث بازشناسي زبان فارسي و کارکرد زبان به عنوان يکي از عوامل تشديد و تداوم مردسالاري و پدرسالاري در بين روشنفکران و بالاخص فعالين جنبش زنان است. مبارزه با زبان زن ستيز خواه ناخواه به تعميق درک زنان از ريشه ستم و چگونگي مبارزه با آن کمک خواهد کرد. استفاده از اصطلاحات ضد زن را نمي توان فقط به حساب سهل انگاري گذاشت، بلکه اين امر مرتبط است با جان سختي تفکر مردسالارانه. چرا روشنفکراني که ساعتها بر سر «و» يک جمله با يکديگر جدل مي کنند به راحتي مي توانند کلماتي را براي زنان مصرف کنند که تاريخا براي تحکيم و تائيد بر فرودستي زنان است و هرگز مورد اعتراض هم قرار نمي گيرند.
حتي در ميان نيروهاي مترقي و انقلابي نيز تقريبا به ندرت ديده شده است که زبان مردمحور را به چالش بطلبد. به نظر مي آيد اين کم کاري يا کم بهايي ريشه در يک ديدگاه فلسفي دارد. مختصرا به يکي از استدلالات تئوريک اين کم بهايي در بين نيروهاي منتسب به چپ يا مارکسيست مي پردازم.
از نظر فلسفه علمي ماترياليسم ديالکتيک جامعه داراي دو بخش روبنا و زير بناست. زيربنا مجموعه روابط توليدي است. روبنا نيز پوسته اي است متناسب با اين روابط توليدي و به عبارتي هر روبنايي انعکاس زير بناي خاص است و به نوبه خود نقش فعالي در تقويت و تحکيم آن دارد. در اين تعريف فلسفه، ايدئولوژي و فرهنگ و ادبيات و هنر در بخش روبناي يک جامعه قرار مي گيرند. بر پايه همين نگرش زيربنا تعيين کننده روبناست و روبنا تابع تغييرات زيربناست و براي تغيير روبنا بايد زيربنا را تغيير داد. اما روبنا بخش منفعل زيربنا نيست. و روبنا و زيربنا بر يکديگر تاثير متفابل دارند. و در برخي مقاطع روبنا نقش مرکزي و تعيين کننده اي در تغيير زير بنا ايفا مي کند.
در حقيقت برداشت سطحي از اين علم زمينه ديدگاههاي مرحله گرايانه را فراهم مي کند. نظراتي که به شيوه مکانيکي زير بنا و روبنا را از هم جدا مي کند در عمل مرحله گرايانه مي شود. مردسالاري بخشي از مناسبات کلي جامعه طبقاتي است يعني هم در زيربنا وجود دارد و هم در روبنا خود را نشان مي دهد. بنابراين همان اندازه که تقليل مردسالاري به مسئله فرهنگي ديدگاهي غلط و غير علمي است، ناديده انگاشتن فرهنگ ــ و در اين زمينه مشخص زبان ــ در تحکيم و يا حتي تغيير مناسبات مردسالارانه غلط و غير علمي است. بحث بر سر اين نيست که صرفا از طريق مبارزه با فرهنگ زباني مي توان بر نظام مردسالار غلبه کرد، اما مبارزه عليه جوانب گوناگون مردسالاري راه را براي پيشروي زنان و پيشروي مبارزات انقلابي باز خواهد کرد. هرچه درک زنان ــ و همچنين مردان
ــ از جوانب گوناگون ستم بالا برود و ارتباط اشکال مختلف ستم ها را با يکديگر دريابند آنگاه مبارزه ما موثرتر خواهد بود. بي شک نظام مردسالار متکي بر دولت و قدرت سياسي است و بدون سرنگون کردن آنان ممکن نيست از شر نظام استثمار و ستم و بي عدالتي خلاص شد. اما مبارزه عليه نظام مردسالاري و سرنگوني اين مناسبات از مجراي مبارزات گوناگوني گذر خواهد کرد و يکي از اين مبارزات هم عرصه زبان مردمحور است.
برگرفته از مجله 8 مارس – شماره 10
منابع:
1 – رضا براهني، تاريخ مذکر- صفحه 207
2 – جعفر شهري، تاريخ اجتماعي تهران در قرن سيزدهم، تهران 1369، جلد ششم
مقاله انتشار داده در سایت شما با نام احمد سیف بیش از بیست و پنج سال پیش توسط سیروس طبرستانی نوشته و در گاهنامه پویش چاپ شده بود.
مدعیان این نوشته دیگر چه کسانی هستند و آیا به درستی این اشخاص این مقاله را نگارش کرده اند؟
با احترام
دانش سارویی
لایکلایک
سپاس از تصحیح شما
اطلاع نداشتم و تصحیح خواهم کرد
با پوزش از اقای سیف بابت این خطای ناخواسته
لایکلایک