چرا برای ایرانی مغز هر چیز مهم است؟

برگه اندیشه هایی از فرهنگ ایرانفیسبوک
484369_381300035259391_1154111682_n
چرا برای ایرانی مغز هر چیز مهم است؟
چرا ایرانی دنبال یافتن مغز هر پدیده ایی می گشت؟
چرا ضحاک دوست داشت مغز مردم را بخورد؟

واژه ای که امروز در ایران به آن مغز می گوییم , در اصل همان واژه اوستایی ( مز + گاه ) است که یعنی جایگاه ماه. ماه شب را روشن می کرد و حالت های گوناگون از خود نشان می داد. برای همین ماه در نظر ایرانیان اصل بینش و روشنی بود. مهر که همان خورشید است اصل گرمی بود.
ماه همچنین اصل تحول از خود است. ایرانی با نگاه کردن به حالت های گوناگون ماه به این نتیجه رسیده بود که ماه خودش به خودش تحول می دهد و خودش خودش را دگرگون می کند و نو می شود. برای همین این توان در هر انسانی نیز هست که خودش به خودش تحول بدهد و خودش خودش را نو کند.
برای همین ایرانی ماه را اصل بینش از خود و اصل تحول به خود و از خود می دانست. بعد ها ایرانی این ماه را در مغز خود و مغز همه چیز می دید. هر چیزی مغز دارد. هر چیزی خودش اصل تحول از خود و اصل بینش از خود است. انسان اصل بینش از خود است و همین انسان است که می تواند خود را متحول سازد و از کوری و از تعصب رهایی دهد. این انسان است که می تواند خودش از خودش آبستن به حقیقت شود و نیازی به حقیقت دیگری ندارد. انسان اصل آبستنی و بینش از خود است.
درست همین ضحاک است که علاقه به مغز جوانان دارد. ضحاک علاقه دارد مغز همه جوانان را بخورد و جامعه را بی مغز سازد. یعنی ضحاک دقیقا می خواهد اصل بینش مستقل از مردم را از آنها بگیرد و بر آنها حکومت کند چون مغز اصل بینش از خود و اصل تحول و نوشدن است. هر کسی نیز در حکومت می خواهد مثل ضحاک جامعه را از مغز خالی کند و جامعه را بی بینش و بی اصل و نسب سازد.
**********************************************
سخن راست را باید از دیوانه ها و کودکان شنید…
برای همین دیوانه ها را همیشه سنگ می زنند
و کودکان را تنبیه می کنند
چرا؟ چون این عقل ما دروغ را بیشتر از راستی دوست دارد و حیله گر و مکار است. این عقل ما دوست دارد سریع به هدف برسد و کوتاهترین راه را انتخاب می کند تا کمتر هزینه کند.
خب! این عقل را باید دور انداخت تا آدم شد… برای همین نیز مولوی می گوید : این عقل من بستان ز من .. مولوی از این عقل بدش می آمده .. عقل ترسو و سودجو و مال اندیش که عقل نیست بی معرفتی است..
******************************************************
خمیر مایه؛ آب و آرد را تخمیر می کند و از آنها خمیر می سازد .. در خمیرمایه هم آتش و گرمی است و هم عامل پیوند دهنده … این آتش ؛ آتش نسوز یا آتش عشق است. این گرمی است که از آتش برمی خیزد و دو چیز را به هم نزدیک می کند و از آنها یک چیز تازه می سازد. این مایه است که اصل تحول دهنده پدیده ها می گردد و آنها را دگرگون می سازد.
مایه خودش آفریننده است و نیازی به آفریننده ندارد تا تحول دهد. ایرانی اینگونه می اندیشید که تحول انسان ؛ تحول هستی نیاز به خالق ندارد . نیازی به الله و یهوه و پدر آسمانی ندارد بلکه این خود گرمی است که در هر پدیده ای باعث پیوند و تحول می شود. این آتش دورن است که آشکار می شود و از آن عشق میان پدیده ها حاصل می شود. این مایه است که تحول می دهد نه خالق .. انسان مخلوق نیست که کسی از بیرون او را تحول دهد بلکه انسان خودش مایه دارد و خودش به خودش شکل می دهد و خودش متحول می شود بی آنکه نیاز به خالقی داشته باشد. این خدایان خلقتی پدر فرهنگ ایران را درآورده اند و تمام فرهنگ ایران را پوشانده اند. تفکر ایرانی روی این مفهوم مایه استوار بود. بهمن در انسان مایه بود. بهمن آن مایه ایی بود که از آن عشق و گرمی و علاقه و مهر آزاد می شد و جهان را شاد می کرد. هر انسانی بهمن دارد یعنی هر انسانی هم خودش را دگرگون می کند و هم هستی را دگرگون می کند و هدف از این دگرگونی ها آفریدن شادی در جهان است. هدف آن گرمی است که نور و روشنی را از دل هر تاریکی آشکار می کند.
******************************************************
هر آنکس که دارد روانش خرد
سر مایه کارها بنگرد
فردوسی

خرد در روان هایی هست که دنبال مایه کارها ست و آن را جست و جو می کند. این خرد چرا مایه ها را جست و جو می کند؟ این مایه چیست؟ چرا برای ایرانی مایه مهم بوده است؟

مایه یا همان می یا ماه معنی می دهد. چه ربطی شراب به ماه دارد؟ شراب انگیزه تحول انسان است. انسان با نوشیدن شراب متحول می شود و راست می شود . به قول معروف مستی و راستی. می یا شراب اصل تحول دهنده انسانها هست. ماه نیز اصل تحول را نشان می دهد. ایرانی چیزی را در آسمان می دید که هر روز متحول از خود می شد. یک روز هلال ماه بود یک روز ماه نیمه پر بود یک روز ماه تمام بود. برای ایرانی چیزی که خودش خود را تحول می داد جالب و جذاب بود. برای همین ایرانی ماه را اصل تحول از خود می دانست. ایرانی ماه را اصل روشنی در شب و خورشید را اصل گرمی می دانست. ماه اصل بینش بود و خورشید اصل مهر. به خورشید مهر نیز می گویند. چشم انسان یکی ماه بود و دیگری مهر. یعنی خرد انسان نیز اصل بینش و مهر را با هم داشت. برای همین ایرانی ها در مغز چیزها دنبال مایه ها بودند. یعنی چیزی که اصل تحول در خود و اصل تحول دهنده بود. این بود که ایرانی دنبال این اصل می گشت تا بداند چگونه یک چیز تحول به چیز دیگر می یابد. یا به قول شاهنامه چگونه چیزی از چیز دیگر پدیدار و آشکار می شود. این برای ایرانی بسیار مهم بود. ایرانی دنبال مسائل جزئی و کوچک از یک پدیده نمی گشت تا به قول معروف روی موج آب خودش را سرگردان کند. این کار امروزین ما بچگانه و بیخردی است گخ خود را سرگرم فرع و کاه و شناور شدن در مسائل کوچک روزانه می کنیم. بلکه ایرانی دنبال اصلی می گشت که انسان را متحول می کرد. شراب یا می یک اصل بود که انسان را متحول می کرد. ماه اصل بود چون تحول از خود را نشان می داد. اینها برای ایرانی گیرا بود. اکنون برای ایرانی چیزهایی مهم شده است که ارزش ندارند. ایرانی باید دنباله دنبال مایه ها بگردد. دنبال خمیرمایه هایی که او را تخمیر می کنند و او را عوض می کنند و او را متحول می سازند. این شیوه ایرانیان بوده است.
****************************************
باید از فکری که در طی گسترش خود به همه چیز اندازه می دهد و همه چیز را روشن می کند ؛ خود را نجات داد تا پیشرفت کرد.

گاه پیش می آید یک فکر را همینکه آن را گسترش می دهی ؛ می بینی که همه چیز را روشن کرده است و در هر شرایطی عالی کار می کند . اتفاقا این نوع فکر درست نیست و ما را فریب می دهد چون ما را عادت به تنبلی می دهد و نمی گذارد اشتباهات فکر را مشاهده کنیم.

برای همین باید خوشحال شویم که فکر ما در ادامه گسترش خویش با پدیده های تازه که قبل از آن با فکر برخورد نداشته اند ایجاد تضاد می کند و در دوراهی و سه راهی قرار می گیرد.
این فکر درست ؛ راه مستقیم طی نمی کند که روشن و هموار بوده باشد بلکه راهی را طی می کند که تاریک و کج و کوله و ناهموار است.

در این راه دچار شگفتی می شود و دچار دلهره و اضطراب و دودلی و شک و تردیدهای مکرر .. درست همینجاست که انسان فکر خود را اشتباه می پندارد درصورتی که خیر این یک خبر خوش است چون فکر در این گسترش باید خود را اصلاح کند و ترمیم کند و حتی شاخ و برگ خود را عوض کند… فکری که عوض نمی شود و تغییر و تحول نمی یابد خطرناک و آزار دهنده است …

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s