در فرهنگ هایی که نتیجه ی سال ها زندگی تحت حکومت های استبدادی هستند همیشه مردم به بالادستی های خود بدهکارند، مقصرند، نفهم اند، در حق قهرمانان از خود گذشته ی خود کم گذاشته اند، ترسو هستند، فریب کارند و… خلاصه همه کاسه کوزه ها بر سر مردم می شکند. این فرهنگ وابستگی به جغرافیا ندارد. معلول توسعه نیافتگی و بی ارزش بودن انسان ها است ناشی از حضور تاریخی قدرتی غیر مسوول و غیرپاسخگو، خود شیفته، همه چیز دان، همه چیزخواه و بستانکار در واقعیت و اذهان و وجدان همگان. برای تقویت و تداوم آن لازم است گناهی تاریخی برای هر دسته از مردم تبیین و تبلیغ شود و در مناسبت های خاصی، با یادآوری آن؛ کل یا گروهی از مردم برای جبران این گناه تاریخی با روش های مختلف به اذیت و آزار و تحقیر خودشان، کفاره بپردازند.
* اگر امام حسین تنها در کربلا در برابر یزید ماند در حالی که از خاندان پیامبر بود(جانشین برحق او به دلیل پیوند خونی) تقصیر مردم کوفه و… بود. گناه تاریخی مردم. به همین دلیل هزار و چهارصد سال است که در روز یا هفته معینی باید بر سر و صورت خود بکوبیم با زنجیر و قمه بدن خود را بخراشیم و گریه کنیم تا گناه ما بخشوده شود. البته اگر به غیر ازروزهای خاص، طی سال هم صورتمان را با ناخن بخراشیم و گریه کنیم ثواب بیشتری دارد. هر قدر ثواب ها بیشتر شود، با گناه های بیشتری از آن سوی معادله خط می خورد و سمت وسوی موازنه ثواب /گناه به سمت بهشت یا جهنم تغییر می کند.
* اگر شاهنشاه آریامهر ، شاه شاهان ، مبتکر انقلاب سفید و سازنده ایران مدرن در آستانه ورود به تمدن بزرگ از سوی اربابان بزرگ خود در راستای کمربند سبز برژینسکی، ذلیل، برکنار و فراری شد، این مردم نفهم و ناشکرایران بودند که قدر نعماتی چون آموزش رایگان در مدرسه و دانشگاه، تغذیه رایگان، فراوانی کالاهای خارجی و توسعه صنایع مونتاژی و تحداث سدها و… را ندانستند و با پر رویی و چشم سفیدی، آزادی می خواستند. خوب حالا به آزادی رسیدند؟ ارزش پول ملی چقدر است؟آن زمان کیک می خوردند حالا نان برای خوردن دارند؟…. به همین دلیل باید هر روز و در روزهایی نظیر چهارم آبان، نهم آبان، بیست و چهار اسفند او و خاندانش را سپاس گوییم و ناسزاهایی هر چه زشت تر و رکیک تر به مردم ایران(از جمله خودمان!) بگوییم تا جبران خیانتی باشد که به آن مرد مظلوم و فداکار روا داشته ایم. این گناهی تاریخی است. بر جوانان و نوجوانان لازم است به پدر و مادر خود و هر آن کس که از نسل 57 است دشنام دهند. درعوض در یک روز از سال 28 مرداد می توانیم به قیام مردمی و تجلیل ازافرادی نظیر شعبون بی مخ و بانوان معروف با همراهی دوستان امریکایی به تشویق پشت صحنه اربابان انگلیسی بپردازیم.
* اگر شاپور بختیار، این سیاستمدار فرهیخته و فداکار برای نجات مردم نفهم از برقراری حکومتی تمامیت خواه دینی شجاعانه پا به میدان گذاشت از سوی آنها حمایت می شد الان این وضعیت را نداشتیم. این مردمی که برای یک عرب در 1400سال پیش در عربستان خود را به زنجیرمی کشند یا به پشت خود زنجیر می زنند و هنوز نفهمیدند که این فرد شایسته و شجاع چه موهبتی بود، لیاقتش را نداشتند، حیف شد… این گناهی تاریخی بود که برای جبرانش باید تا روز قیامت به خودمان یا پدر و مادر نفهم مان(نسل 57)لعنت بفرستیم که به جای پیروی و حمایت از او به دنبال ملایی بیسواد، کینه جو و فریبکار افتادند.
* اگر این مردم ترسو و خیانت پیشه به حمایت از موسوی و کروبی ادامه می دادند و در هر شرایطی در تظاهرات سکوت و هوا کردن بادکنک سبز ادامه می دادند. نامه موسوی به حوزه علمیه و درخواست کمک از مراجع به نتیجه می رسید و ما با اصلاحات گام به گام امروز شرایط دیگری داشتیم. ولی با بهانه جویی با ترس از مرگ، شکنجه و تجاوز، تیر اندازی در خیابان و هجوم به خانه ها، مردم به بهانه بی اعتنایی به زندانیان گمنام جنبش سبز و مماشات، ترجیح دادند خرم سلطان نگاه کنند و آخر هفته به شمال بروند. نتیجه اینکه این طفلکی ها الان هزار روز است در حصرند. نتیجه این گناه تاریخی، تثبیت یک دوره چهارساله با نتایجی فاجعه انگیز برای کشور و مردم بود که حالا با تورم و گرانی و بیکاری و… تاوانش را پس می دهند.
* اگر مردم بجای غر زدن بیهوده از این سید روحانی در مقابل فشارهای جناح متقابل حمایت می کردند و… این گناه تاریخی مردم …..
حقیقت این است که: در جایی که افکار عمومی و جان و مال مردم ارزشی ندارد(حتی برای خودشان!) می توان بدون نگرانی از پیامدهای بعدی، به مردم ناسزا گفت، آنها را تحقیر کرد و مسوولیت هر خطایی (یا حتی تکرار خطایی) را بر دوش آنها گذاشت در حالی که نام بردن از شخص خاصی بویژه فردی در قدرت همیشه پیامدهای ناگواری دارد. پس بهترین و حتی تنها راه دق دلی درآوردن و خالی کردن عقده های تاریخی، جمعی، شخصی و متفرقه، همان بد و بیراه گفتن به مردم است. مردم، نامی همگانی بدون هویت خاصی است و خود مردم می توانند بطور فردی یا گروهی به این امر مهم برای رفع هیجان های روحی، تسویه حساب های فردی، ابراز وفاداری به شخصیتی سیاسی یا تاریخی،… اهتمام ورزند بدون آنکه مشکلی پیش بیاید. به این ترتیب، این مردم هستند که همیشه مقصر و مسوول هستند و با رفع مسوولیت از دشنام دهنده، خیال او را از کار پر زحمت و شاق تجزیه و تحلیل شکست های پیاپی و تکرار خطاهای همیشگی و پذیرش کوتاهی و نقصان خود آسوده سازند.
ما تا ابد می توانیم با فرافکنی و فرار از مسوولیت، همیشه دیگری را در ناکامی خود مقصر بشماریم و این چرخه باطل را ادامه دهیم و البته می توانیم یک بار برای همیشه همانند فرد بالغی (نه فردی دست و پابسته و معلول شرایط پیرامونی خود) گذشته و حال را تجزیه و تحلیل کنیم و با فراگیری درس های مفید از شکست ها از تکرار خطاهای خود و نسل های پیشین پرهیز کنیم. انتخاب با خود ماست. پیروی از دیدگاه دینی با تعیین گناه تاریخی و تاوان و مکافات آن یا پیشگیری از تکرار خطاهای ناشی از عقب افتادگی جامعه بدلیل محرومیت از آزادی تبادل و تضارب اندیشه و یادگیری از تجارب تاریخی ملل پیشرفته تر.
یک نفر محترم،
شما هم، مثل دیکتاتور ها به مردم توهین کرده اید و هم آنها را متهم و مقصر می دانید، و در قسمت بعدی که بعد از خط چین هست، خودتان جواب خودتان را داده اید.
…برای نجات مردم نفهم…
…این مردم ترسو و خیانت پیشه…
———— ————–
…حقیقت این است که: در جایی که افکار عمومی و جان و مال مردم ارزشی ندارد(حتی برای خودشان!) می توان بدون نگرانی از پیامدهای بعدی، به مردم ناسزا گفت، آنها را تحقیر کرد و مسوولیت هر خطایی (یا حتی تکرار خطایی) را بر دوش آنها گذاشت…
######## ##########
در واقع،
بعد از سی و اندی سال مشخص شده است که همکاری و سازماندهی و خواست غرب و شرق عالم برای اجبار به رفتن شاه از ایران در کار بود و « شاه فرار نکرد » او را مجبور کردند که ایران
را ترک کند و مردم را هم با سیستم های تبلیغاتی و عملیاتی و استفاده از عقاید دینی، هدایت کردند.
در واقع مردم کاری از دستشان در مقابل خارجی ها و عوامل داخلی شان برنمی آمد و بی خبر از آنهمه خرج و تدارک و سازماندهی ها برای روی کار آوردن ملا ها بودند.
«مردم نفهم نیستند». مردم بی اطلاع از واقعیت بودند و تبلیغات بر ضد شاه هم همه گونه و از جهات مختلف و با همکاری های کشور های مختلف در کار بود.
xxxxxxxxxxxx
از شما می خواهم که مردم ایران را بزدل و ترسو و خائن و نفهم نامگذاری نکنید.
لایکلایک
با درود به شما تفکر گرامی
ضمن سپاس از توجه شما به این مطلب، یادآوری می کنم که این متن در گروه «طنز و سرگرمی» دسته بندی شده و نویسنده متن از زبان و ادبیات گروه هایی برای بیان دیدگاه هایشان استفاده کرده است نه اینکه خود چنین اعتقادی داشته باشد. همانطور که روشن است هدف از کل متن، ترویج احترام به مردم و کوشش برای ارتقای افکار عمومی بجای تمسخر و تحقیر آرای عمومی است. اگر (بدون پیشداوری)به ادبیات بخش عمده ی هواداران سلطنت در شبکه های اجتماعی نظری بیفکنید همگی شاه را شجاع و فهمیده و با زشت ترین الفاظ مردم را نفهم و … می نامند . بهمین ترتیب در پاراگراف های بعدی هم دیدگاه گروه های دیگر با زبان و ادبیات و استدلال خودشان بیان شده و مشخص است که دیدگاه نویسنده نیست. زشتی بازگویی صفاتی که هر روز در نامه های «فدایت شوم» هواداران قهرمانان»در حصر» یا » در تبعید» بوفور منتشر می شود متعلق به گفتار و رفتار این گروه هاست نه مطلبی طنز در سخره گیری این رویکرد با مردم.
در مورد فرار یا اجبار شاه به ترک ایران (سال 57 نه سال 32!)، این مساله به تفاوت نگرش شما و یکنفر باز می گردد. اینکه شاه یا رییس جمهور کشوری در مواجهه با اعتراض های توده ای ملتش گوش به فرمان قدرت های خارجی باشد یا خود تصمیم بگیرد مساله مهمی است. بعلاوه، سیاست تبلیغ و ترویج مذهب و دین شاه نیز، فارغ از تصمیم شخصی یا گوش بفرمان قدرت خارجی در دوره پهلوی دوم انجام شد. نمونه آن را در مصر و تونس می بینیم. بن علی که فورا» «فرار» کرد و مبارک با وجود آینده قابل پیش بینی برای خود و خانواده اش در مصر ماند.
بار دیگر به شما اطمینان می دهم به عنوان یکنفر هوادار مشی دکتر محمد مصدق، احترام به رای و نظر مردم و ترجیح نتیجه انتخابات دمکراتیک/همه پرسی که تبلور شعور جمعی یک ملت است(هر چه که باشد) به انتصاب مادام العمر شاه یا شیخ (هر قدر هم نتیجه مقطعی بهتری داشته باشد)، همیشه اصلی خدشه ناپذیر و غیر قابل تغییر برایم بوده است.
با سپاس مجدد از خواندن و ابراز نظر درباره نوشته یکنفر.
لایکلایک
درود بر شما با عقیده به رأی اکثریت مردم.
اگرچه اکثریت می توانند باور های اشتباهی داشته باشند و از نظر خردمندان بهتر می بود که چنان می شد و چنین نمی شد.
لایکلایک