در این سالها چه تغییر کرده است؟ (3)

برگرفته از کتاب شکر تلخ نوشته جعفر شهری صص 221
10931219_10155163109975347_3038781855004177024_n
هیچ دین و مسلکی در نقطه ای از عالم رواج نیافته و ریشه ندوانیده است مگر آنکه از عدل و داد و مساوات سخن به میان آورده و به جامعه ای آن را عرضه نموده که فقر و مسکنت و بینوایی و درماندگی و فشار و تبعیض و ثمره گیری از مردم و قوی دستی و تجاوز زیر دستان در میان مردم آن به اعلا درجه شدت خود رسیده باشد، به همین دلیل که هرگز گروندگان و مصادر هیچ مذهب و مسلکی جز فقرا و در ماندگان و مستضعفین و محکومین و محرومین نبوده هر گز قوی پنجه و بزرگ و مال داری در ابتدا بدان نگرویده تا آنگاه که اکثریت پیشی گرفته ترس و فشار و بیم مغلوبیت به قبول آن وادارشان ساخته است و همچنین چون از قبول هر مسلکی جز ارتضای خاطر و بهتر زیستن و برآمده شدن توقعات و رسیدن به تلذذات روحانی و نانی و ارضای شهوات و انتقام طلبی منظوری نبوده است چندان که مذهبی نضجی گرفته بساط آن عام گردیده است سیمای همان ستمگران و استثمارطلبان از پس چهره دینداری ظاهر گردیده سودجویی و نفع پرستی و تفوق طلبی و تسلط و سوارگیری از گرده عوام به همان شدت و بالاتر از جانب عقیده جدید به مرحله اجرا در آمده است و قانون مالکیت و مملوکیت و قبول اختلافات طبقاتی باردیگر به وسیله همان دینداری رسوخ یافته است.
انکار این نمی توان نمود که پیغمبران بر حقی مبعوث گردیده ابلاغی رسالاتی داشته مردم را به دین واقعی و حقیقی و معنوی دعوت کرده اند لیکن دستور آنان که منع شکم بارگی و میخوارگی و جلوگیری از جمع مال و احتکار و رو به خود تراشی و کسب لذات از حرام و خودداری مردم از شهوات بوده، ظالم را مقید داشته، مظلوم را محق برحق خود دانسته، سرگردنکشان را به زیر خواسته، گردن سرافکندگان را فراز داشته، مال اغنیا را حقوق مستمندان دانسته، زانوی عقب ماندگان را هم زانوی بزرگ زادگان نشانیده است هرگز سازگار طبع خودکامه بشر نبوده جز آنکه از آن باز زیرکان به نفع تثبیت بیشتر آبرو و اعتبار خود و رفع حوایج عادی و مادی پرداخته، مستمندان و ساده لوحان و عوام در حسرت تعریف و توصیف بهشت های موعود زندگانی دنیوی و اخروی باقی مانده با کلمات روح پرور آن دل خود را خوش داشته باشند نتیجه ای از آن عاید نگردیده است. پس از آنجا که متاع هیچ دکانی بی مشتری نمی باشد و صدف و خزف هر دو در بازار جهان طالب پیدا می کند، چه بسا که صدها خرمهره به فروش رفته تا گوهری مشتری پیدا می کند. در این میان نیز زیرکانی یافت می شوند که سخن بر مزاج مستمع گفته در مسیر باد حرکت می کنند و با این وسایل منظور غایی خود را که تصاحب مسند ریاست و آقایی باشد به دست می آورند. از طرفی چون هر کسی دارای حب ذات و حفظ بقا بوده باید زندگی کند و هر نفسی غایت آمال او نیز معاش بهتر و گذران نیکوتر می باشد اگر فردی به صحت یا به غلط عقیده ای را بر مردمی قبولانده یا مردمی به جویایی حقیقت یا نفع و مصلحت آن را پذیرفته اند برهیچ یک ایراد و مکروهی نمی باشد چه طبع بشر را طالب نفع و دافع شر افریده اند و با بودن خور و خواب و خشم و شهوت هر کس محق بر این خواهد بود تا از هر وسیله که او را به مقاصد و مرادات خود زودتر نزدیک کند استفاده نماید! چنانکه شواهد زنده این تشخیص را در زندگانی روزمره خود بزرگان دین و دنیا و مردمی که سر و سروری جماعات را عهده دار گردیده اندبه رای العین مشاهده می کنیم! و هر آینه خلاف آن را هم ملاحظه کنیم، صاحب آن عقیده را ابله و مهجور و دیوانه به حساب آورده یا او را موجودی دور از روح بشریت احساس می کنیم. مسلم است که هر دزد غارتگر مال و هر عالم نمای غارتگر دین و عقل آدمی می باشدو این وظیفه افراد می باشد که مال و جان خود را از دستبرد و گزند این دو به دور داشته باشند.
باری در این روزها آشوب مبارزه با بابی گری به اوج قوت خود رسیده با آنکه در ابتدا عنان این کار را علما و حکما در اختیار گرفته بودند لیکن این اختیار از خط فرمان ایشان بدر رفته در پنجه رجاله ها و اجامر و اوباش افتاده، هر بی سر و پایی کارگردان صحنه هایی از جهاد دین گردیده، هر دزد و لات و جیب بر، کوس اجتهاد فروکوفته علم مقابله با دشمن دین برافراشته، هیچکس را بر هیچ چیز خود امنیت و اختیاری نمانده، مملکت بصورت پارچه ای از آتش درآمده است. جان و مال و ناموس مردم در اداره اشرار قرار گرفته، هر کاسب که با نام بابی او را صدا کنند دکانش به غارت رفته، خودش قطعه قطعه گردیده، خانه و زندگانیش به آتش کشیده می شود و هر کس توقعی از کسی داشته برنیامده با وصله بابی گری به او چسبانده جان و مالش را مال الله قرار داده نابودش می نماید و وای به حال کسانی است که در مظان این اتهام واقع شوند. آن کس که قالیچه های گرانبهای خود را در چراغانی نیمه شعبان به دست اراذل نسپرده متهم به بابی گری شده در یک ساعت خانه و کاشانه اش به یغما می رود و پسر آن کس که مورد توجه لشی بوده بچه بابی معرفی شده مورد تجاوز قرار می گیرد و دختر و زن آن دیگر که در معبر ظاهر شده بابی و دختر بابی خوانده شده به کاروانسراها و پاشیرهای آب انبار ها و خرابه ها کشیده می شود و هر متاع و هر جان دار و بی جان که مورد نظر قرار گیرد به اسم بابی به تصاحب مجاهدین در می آید، تا آجا که در ملا عام عبا و ردا و کلاه و قبا و مرکب و مرکوب و محموله مردم نام بابی گرفته به چپاول می رود، در حدی که این احوال به بزرگان مملکت نیز سرایت کرده علما و مجتهدین و اعیان و رجال، نقاض ها و کینه های خود را با هم به این اسم پاک کرده ، نوکرهای این دسته نوکرهای آن دسته را لخت می نمایند و آدم های یکی خدمه دیگری را سر راه می گیرند و دولتی ها و ماموران، بقیه را تاراج می کنند. مردم دسته دسته سر به کوه ها و بیابان ها نهاده و رن و بچه های خود را به به دهات و اطراف فرستاده عده ای برای همیشه جلای وطن می کنند و رجال و سرجنبانان خود را از انظار پنهان داشته برای حفظ جان وخانه های خود مستحفظ ومراقب و تفنگدار می گمارند و تجار و کسبه، تجارت و مسب و کار خود را تعطیل کرده مخفی می شوند. گفتار هر خطیب تهییج مردم بر بابی کشی و و عظ هر واعظ در اطراف قتل عام بابی و متابعین باب دور می زند، تا آنجاکه معرکه گیرها و مارگیرها و حقه بازها هم حرف و معرکه خود را به نهی از منکر دین تازه اختصاص داده تا حد قدرت و امکان مردم را به بلوا و آشوب و بابی کشی ترغیب می کنند
10570320_10152594507186735_1070951500132191641_n

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s