مُشکلِ اسلام

برگه حسین دهباشی فیسبوک
11230730_905661496165716_7094591954002902253_n
یک: | رفته بودیم دیدنِ حاج داوود کریمی | همان خانهء نزدیکِ پارکِ خزانه | تعریف‌ها داشت و یکی این بود | می‌گفت: جوان بودمـ و شاگردِ تراشکار و باشگاهِ کُشتی می‌رفتمـ و مذهبی هم بودمـ و چهارشنبه‌ها به مسجدِ جلیلی پایِ منبرِ آقایِ مهدویِ کنی | در عینِ حال جوان بودمـ و گرامافونی در پُشتِ پنجرهء یکی از مغازه‌های لاله‌زار دلمـ را بُرده بود | تا اینکه دل به دریا زدمـ و خریدم‌اش و چون پولِ کافی نداشتمـ قسطی و بدونِ صفحه موسیقی البته | بعد شک کردمـ که نکند همین قدرش هم گناه است.

رفتمـ خدمت آقای مهدوی به پُرسشِ شرعی | که بلافاصله گفتند: خریدِ ادواتِ موسیقی بای نحو کان حرامـ است | عرض کردمـ: به‌خُدا برای قشنگی‌اش خریدمـ حاج‌آقا، استفاده‌اش که نمی‌کنمـ! | فرمودند: نگهداری‌اش همـ حرامـ است | گفتمـ: خیلی خوب، پس‌اش می‌دهمـ | فرمودند: فروش‌اش همـ حرامـ است! | گفتم: ای بابا! پس مجانی می‌دهم‌اش به کسی! | فرمودند: هدیه دادن‌اش هم حرامـ است | دیگر واقعا کمـ آورده بودمـ | با دلی خونین و دماغی سوخته گرامافونِ بخت برگشته را شکستمـ در حالیکه تا ماه‌ها از همان چندرغاز حقوق شاگرد تراشکاری قسط‌اش را می‌دادمـ

گذشت… | تا انقلاب شُد | و یک زمانی من فرمانده سپاهِ تهران شدمـ و حاج‌آقای مهدوی کنی از مقاماتِ کشور | روزی باید برای گزارشی فوری خدمت‌شان می‌رسیدمـ و در مراسمی و نشسته در ردیفِ جلویِ تالار وحدت پیدایشان کردمـ | آن‌بالا و رویِ سن اهالی موسیقی و دامب‌ودومب قطعه پروپیمانی را به جهتِ یکی از مناسبت‌ها اجرا می‌کردند | هاج و واج رفتمـ جلو… | و آهسته کنارِ گوش‌شان پرسیدمـ: | حاج‌آقا! یعنی همهء مُشکلِ اسلامـ مُنحصر به این گرامافونِ بدونِ صفحهء ما بود؟

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s