زندانی -محمد رضا عالی پیام – هالو

برگه محمد رضا عالی پیام – هالو فیسبوک
11148693_848148218613348_2850256780481628023_n
مصرع اول ترانه‌ی من
بوی نان برشته را می‌داد
خبر از قرض دادن نان ها
بین دیو و فرشته را می‌داد
نان ما رنگ خون گرفته به خود

مصرع دوم: آی قاضی شهر
دزدها زیر چتر قانونند
مصرع بعد: جیرجیرک ها
صاحب منبر و تریبونند
قار قار کلاغ می شنوم

مصرع چار: آی زندان بان
باز کن لای درز پنجَره را
تا مگر بشنوند مردم شهر
بغض سرد میان حنجره را
– از اوین رفته تا رباط کریم*

مصرع پنج: گوشه‌ی سلول
من و موش و سکوت و یک خودکار
مصرع شش: قدم زدن در آن
یک نه، صد نه، هزار و صدها بار
مادرم دست های گرمت کو

نه . . . بیا تا دقیق بشماریم
وه چه با لذت است این بازی
یک هزار است و سیصد و پنجاه
هفت را ازقلم نیندازی
– وای خودکار قرمزم گم شد**

مصرع هفت بود بالایی
سه کبوتر به روی دیوار است
در پس سیم خاردار سیاه
مصرع هشت قافیه می‌بست
فاعلاتن مفاعلن فعلن

آه از حبس بی ملاقاتی
شنبه یکشنبه فرقشان در چیست؟
مصرع ده سوار مصرع نه
حلقه دار، جمعه گردن کیست؟
جمعه های سیاه بی باران

این ترانه چقدر طولانی است !
بیت ماقبل آخرم این است
وه که پابند من چه کوتاه است !
دست بندم چقدر سنگین است !
سوسک های سیاه جاسوسند

بیت آخر: سلام آزادی
وای مردم چقدر کر شده‌اند
از چنار حیاط فهمیدم
بچه هایم بزرگتر شده‌اند
بچه ها تاب تاب عباسی
————————————————–
محمدرضاعالی پیام -هالو
اردی بهشت 94 – زندان رجایی شهر

*- http://wp.me/pZip8-9

**- http://wp.me/sZip8-rb

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s