برگه محمد رضا عالی پیام – هالو فیسبوک
مصرع اول ترانهی من
بوی نان برشته را میداد
خبر از قرض دادن نان ها
بین دیو و فرشته را میداد
نان ما رنگ خون گرفته به خود
مصرع دوم: آی قاضی شهر
دزدها زیر چتر قانونند
مصرع بعد: جیرجیرک ها
صاحب منبر و تریبونند
قار قار کلاغ می شنوم
مصرع چار: آی زندان بان
باز کن لای درز پنجَره را
تا مگر بشنوند مردم شهر
بغض سرد میان حنجره را
– از اوین رفته تا رباط کریم*
مصرع پنج: گوشهی سلول
من و موش و سکوت و یک خودکار
مصرع شش: قدم زدن در آن
یک نه، صد نه، هزار و صدها بار
مادرم دست های گرمت کو
نه . . . بیا تا دقیق بشماریم
وه چه با لذت است این بازی
یک هزار است و سیصد و پنجاه
هفت را ازقلم نیندازی
– وای خودکار قرمزم گم شد**
مصرع هفت بود بالایی
سه کبوتر به روی دیوار است
در پس سیم خاردار سیاه
مصرع هشت قافیه میبست
فاعلاتن مفاعلن فعلن
آه از حبس بی ملاقاتی
شنبه یکشنبه فرقشان در چیست؟
مصرع ده سوار مصرع نه
حلقه دار، جمعه گردن کیست؟
جمعه های سیاه بی باران
این ترانه چقدر طولانی است !
بیت ماقبل آخرم این است
وه که پابند من چه کوتاه است !
دست بندم چقدر سنگین است !
سوسک های سیاه جاسوسند
بیت آخر: سلام آزادی
وای مردم چقدر کر شدهاند
از چنار حیاط فهمیدم
بچه هایم بزرگتر شدهاند
بچه ها تاب تاب عباسی
————————————————–
محمدرضاعالی پیام -هالو
اردی بهشت 94 – زندان رجایی شهر