برگه محمد رضا عالی پیام – هالو
با درود به عزیز نسین
مش صفر خواست رود شهر به همراه موتور
گفت همسایه اش عباس: «مرا نیز ببر»
مش صفر گفت به عباس: چه مانع دارد؟
گیوه را ور بکش و ترک موتور زود بپر
وسط راه در این سوی و در آن سوی مسیر
سر به سر سبزه و گل بود و علف در همه جا
گاوها نیز علف خورده و آب و جو و کاه
بین گل ها پهن تازه ی خود کرده رها
آن میان شوخ مزاجی صفر هم گل کرد
ترمزی کرد و به عباس رفیق خود، گفت:
اگر از این پهن گاو دو دانه بخوری
این موتور را بدهم مال تو مجانی و مفت
شوخی مش صفر مرده ننه جدی شد
پهن و خوردن عباسقلی، دیگر هیچ
آروغی هم زد و گفت: ای صفر الوعده وفا
برو ترک موتور و یالا بده کارت و سوییچ
حین برگشتن از شهر سوی آبادی
مش صفر نادم از این شوخی بی مزه ی خود
گفت با خویش عجب کار بدی کردم من
شوخی ای بود، ولیکن خرکی جدی شد
بشنو عباس هم از کار خودش نادم بود
که اگر با موتور او برسم آبادی
همه گویند: «مبارک موتور» عباسقلی
پول این را که خریدی، به چه صورت دادی؟
چه بگویم؟ که بگویم پهنی خوردم من؟
آبرویم برود پیش در و همسایه؟
شوم انگشت نمای همه ی اهل دهات
همه گویند به من بی خرد بی مایه
توی این فکر که ناگه پهنی دید به راه
گفت: مشتی اگر این را بخوری با لذت
پیش من جایزه داری، تو بگو جایزه چیست؟
جایزه اینکه به جان تو موتور مال خودت
خورد از نو موتور خویش گرفت و می گفت:
با خودش دم به دم این جمله و می کرد حساب
اول صبح موتور از تو و حالا هم هم
این چه گه بود که خوردی پسر کله خراب؟
گر چه این قصه قدیمی است، ولی باید گفت
دوستان ربط ندارد ابدن این چامه
به یُورش بر در و دیوار بریتانی ها
بعد هم بازگشایی سفارت خانه
بُگذر از قافیه هالو، سخنم نوش بکن
سینه بگشا و سپس شعر مرا توش بکن
محمدرضاعالی پیام – هالو