The Negative Effects of Religion on Society BY SOFO ARCHON
«اگر مردم فقط از ترس مجازات و امید برای پاداش خوب هستند آنگاه ما واقعا آدمهای بدبختی هستیم.» آلبرت انیشتین
{توجه کنید که واژه دین که در این نوشته برای سادگی بکار رفته تنها به دین جزمی و سازمان یافته اشاره دارد و منظور سنت های مذهبی درونی که اثار مثبتی بر دنیا داشته اند نیست.}
دین همانند زهری کُند است و همان گونه که سم بدن شما را می کُشد، دین روح شما را می کُشد. تنها نفاوتی که هست: دین نقابی مبدل به شکل دارو دارد و در حالی که فکر می کنید برای منفعت خودِ شماست بطور پنهانی شما را می کشد و پیش از آنکه از آن آگاه شوید، دین شما را به یک موجودی عاری از زندگی تبدیل می کند.
آثار منفیِ دین بر جامعه بسیار زیاد و ترسناک است. برخی روش هایی که دین زندگی مردم را نابود می کند:
دین مردم را پر از ترس می کند
دین یکی از دلایل اصلی است که مردم را از زندگی می ترساند و زمانی که می گویم «زندگی» منظورم فقط زنده ماندن نیست. بقا یک چیز است حتی سنگها هم باقی می مانند اما زندگی کردن یک چیز کاملا متفاوتی با زنده ماندن است. زندگی کردن یعنی حساس بودن یعنی احساس کردن، یعنی رشد کردن، یعنی کشف نیروهای بالقوه و نیل به وضعیت های بالاتری در زندگی است.
تقطه آغاز دین، ترس است. دین براساس اندیشه گناه بنا شده است: همه مردم گناهکار زاده می شوند، روان های ناپاک و ناخالص، و اگر آنها خودشان را پاک نکنند، بزودی توسط خدا به رفتن به جهنم محکوم می شوند جایی که عذاب ابدی را تجربه خواهند کرد.
برای پرهیز از جهنم، دین از مردم می خواهد که به خدا ثابت کنند سزاوار رفتن به بهشت هستند. چطور؟ با پیروی از عقاید تعصب آمیز دینی. بطور طبیعی، زمانی که مردم در چنین وضعیتی قرار بگیرند خودشان در حالت ترس مداوم می یابند. همیشه می ترسند که آیا اقداماتشان مطابق با دین درست بوده یا خیر.
زمانی که معتقد باشید که بطور مستمر با چشمان خدایی تحت نظارت هستید که همه چیز را می بیند، به روشهای معینی عمل می کنید تا خدا از شما راضی باشد. ترس از جهنم بطور مداوم در ذهن شماست و وجودتان را با نگرانی و دلواپسی پر می کند و این خودبخود نمی گذارد که شما زندگی کنید. در نتیجه، بیشتر مردم باصطلاح متدین عصبی و در برخی موارد مبتلا به شیزوفرنی می شوند.
دین مردم را بر علیه خودشان می کند
خواسته های دین مردم را در دنیایی غیرواقعی قرار می دهد. دین، از یک سو به مردم می آموزد که گناهکار زاده شده اند. گناه هر آن چیزی است که ما از آن ساخته شده ایم و هر چه ما انسان ها انجام دهیم مقدر است که به طریقی فاسد باشد. با این همه، از سوی دیگر، دین به مردم می آموزد که به بهترین روش های ممکن رفتار کنند- در چند کلمه، کامل و بدون نقص باشند درست همانند فرشته ها. اما شوربختانه مردم فرشته نیستند پس چگونه می توانند به روشی چنین غیر طبیعی عمل کنند؟
اما این پیامدهای جدی متعددی دارد. زمانی که شما در عمل به آنچه که خدا دستور داده شکست می خورید شروع به متنفر شدن از خودتان می کنید. شروع به پذیرش این ایده می کنید که واقعا آدم بد و فاسدی هستید و به اندازه یک انسان لیاقت ندارید. و یک بار که چنین فکر کنید زندگی تان با خشم، تلخی و رنجش پر می شود-یک جهنم واقعی روی زمین.
دین مردم را بر علیه یکدیگر می کند
دیگری فقط یک تصویر سه بعدی از خودتان است، یک آینه از کسی که سما می توانید بازتاب خودتان را در او ببینید. زمانی که شروع به بیزار شدن از خودتان کردید شروع به متنفر شدن از دیگران نیز خواهید کرد. هنگامی که ایده ای را می پذیرید که شما یک گناهکار باشید، شروع می کنید دیگران را هم بصورت گناهکار ببینید. و وقتی باور داشته باشید دیگران گناهکار هستند همیشه یک ترسی بار یشه ای عمیق درون شما هست که دیگری می خواهد به شما آسیب برساند-دیگری فاسد، بدخواه و دشمن شماست.
بعلاوه، شما ایدئولوژی های دینی را که از آنچه شما از آن پیروی می کنید متفاوت باشید تحمل نخواهید کرد. این همان دلیلی است که می توانید در جنگ ادیان علیه یکدیگر ببینید. بطور مشابه، افراد متدین با افراد غیرمتدین می جنگند. تعیین هویت با یک ایدئولوژی دینی و خواندن آن بعنوان تنها حقیقت و روش، به پیامدهای بسیار منفی می انجامد-بیزاری، نژادپرستی و تمامی انواع خشونت. فقط به این فکر کنید که چگونه در سرتاسر تاریخ بنام خدا و دین جنگ های متعددی روی داده است.
دین مردم را در نادانی نگاه می دارد.
زندگی کردن یعنی آموختن و زندگی یک درس مستمر است. با این همه وقتی شما از کودکی در شرایطی بزرگ می شوید که دین به شما می گوید چه چیزی درست است و چه چیزی نادرست، و می گوید شک کردن در دین بمعنای رفتن به جهنم است بطر طبیعی از جستجوی دانش حقیقی می ترسید. شما جستجو برای یافتن حقیقت و آموختن و بدین ترتیب رشد یافتن بعنوان یک انسان را متوقف می کنید.
نتیجه گیری
همان گونه که می بینید آثار منفی دین بر جامعه بسیار بزرگ است. کورکورانه از یک دین یا هر ایدئولوژی دیگری پیروی کردن، بسادگی یعنی محدود کردن شهود و درک تان، منکوب کردن خودتان و زندگی با دورویی است-بعبارت دیگر زندگی فقط عذاب کشیدن و بیچارگی است.
بسیاری از مردم پیروی از دین را انتخاب می کنند گر چه از این انتخابشان غذاب می کشند بسادگی چون دین آنها را از مسوولیت شخصی آزاد می کند. برای زندگی کردنِ فردی، شخص باید مسوولیت خودش را بپذیرد و این بطور یقین دردناک است. زندگی از انتخاب ها شکل گرفته و انتخاب درست همیشه آسان نیست. بنابراین مردم ترجیح می دهند که برای خودشان انتخاب نکنند بلکه بگذارند دیگران برای آنها انتخاب کنند. آنها ترجیح می دهند در مسیرهایی گام بردارند که توسط دیگران ساخته شده بجای آنکه مسیرهایی برای خودشان خلق کنند. اما تا زمانی که اقتداری را متوقف نکنیم که بما می گوید چه انجام می دهیم یا چه انجام ندهیم، هرگز آزاد نخواهیم بود. و اگر آزاد نباشیم هرگز خوشبخت نخواهیم بود و آرامش نخواهیم داشت. .
«فقط گوسپندان نیازمند یک چوپان هستند.» ولتر