گزارشگر BBC در مورد فضای شهر نیس# بعد از عملیات تروریستی ۱۴ جولای گفت که «شهر نیس امشب بوی خون و مرگ میدهد». تعبیر دقیقی است. و حتی لازم نیست که انسان در آن شهر حضور داشته باشد تا بوی تند خون و مرگ و وحشت آن حادثه هولناک را استشمام کند. در چند سال اخیر مشام ما عادت کرده تا بوی خون و مرگ را از هزاران کیلومتر دورتر در خیابانها نیس و پاریس و بغداد و غزه و حلب و قاهره و کابل احساس کند.
البته در مشام بسیاری از همین رسانهها و فعالان سیاسی و دولتهای غربی خونهای بیگناهِ ریخته شده تنها بر روی خاک نیس و پاریس و بروکسل بوی «مرگ» را بلند میکنند. وقتی این خونها بر خاک بغداد و قاهره و بنغازی و رقه و حلب میریزند بوی «بهار» میدهند؛ اسمش را هم میگذارند «بهار عربی».
چند سال پیش کاندولیزا رایس٬ وزیر امور خارجه آمریکا در دولت جورج دبليو بوش٬ رنج و ویرانی ناشی از حملات اسرائیل به جنوب لبنان – و با خاک یکسان کردن تمام منطقهء مسکونی مرزی این کشور به منظور ایجاد یک منطقهء حائل (Buffer zone) و بیخانمان و آواره شدن هزاران شهروند لبنانی – را «درد زایمان» در «تولد» یک خاورمیانهء جدید خوانده بود.
این قابلیت «زیبا شناسی» در رنج و مرگ مردم خاورمیانه در میان سیاستمداران و رسانهها و قشری از روشنفکران غربی (و بعضاً ایرانی)٬ زمانی به اوج «هنری» خود میرسید که در همان هنگام که تروریستهای سَلَفی در شهرهای سوریه قفسهء سینهء مردم بیگناه را با قمه میکشافتند و جگرشان را از شکمشان بیرون میآوردند و جلوی دوربین به دندان میکشیدند؛ «فیلسوف» مشهور فرانسوی «برنارد هنری لوی» (Bernard-Henri Lévy) در شهر پاریس کنفرانس «SOS Syria» و «دوستان سوریه» برگزار میکرد و با رهبران این گروههای «میانهرو» عکس یادگاری میانداخت و تلاش بیوقفهء خود برای ترغیب ارتش ناتو به «مداخله بشردوستانه» در سوریهء به نفع این گروهها را «رسالت روشنفکری» خود مینامد.
همان آدمکشان مخوفی که بعد از هر حملهء تروریستی در اروپا عکس تمامرخ و نیمرخشان با نام و نشانی دقیق همراه با شرحی از تاریخچهء زندگیشان در روزنامهها و صفحات مجازی به عنوان «چهرهء دشمن» منتشر میشود٬ هنگامی که زنهای عراقی و کُرد و سوری را به عنوان «بردهء جنسی» در بازارهایشان معامله میکنند٬ از سوی همین رسانهها لقب «پیکارجو» میگیرند تا مبادا خدشهای بر اصل «بیطرفی» در گزارشگری «حرفهای» وارد شود.
کجا بودند این دلنگرانان «دموکراسی» ترکیه در شب «جشن پیروزی» کودتای ژنرال السیسی٬ زمانی که تنها در یک شب در میدان التحریر قاهره به ۸۰ زن تجاوز شد و در یک روز – «جمعهء سیاه» – صدها نفر از طرفداران محمد مُرسی به رگبار بسته شدند؟
بد نیست گاهی برای درک عمق «معیارهای دوگانه»ای که در آنها غرق شدهایم٬ اندکی نقشها را در ذهنمان جا به جا کنیم؛
به راستی چه قضاوتی داشتیم اگر دکتر ظریف به جای محکوم کردن عملیات تروریستی در نیس و ابراز همدردی با قربانیان این حادثه یا تماسهای مکرر با وزیر امور خارجهء ترکیه و محکوم کردن کودتای نظامی علیه دولت قانونی این کشور (علیرغم تمام اختلافات سیاسی)٬ این حوادث را «بهار اروپایی» میخواند٬ از «درد زایمان»ِ «تولد» اروپایی جدید شخن میگفت٬ رهبران این گروههای تروریستی را «میانهرو» خطاب میکرد و روشنفکران و فیلسوفان و فعالان سیاسی ایرانی نیز حملهء نظامی به فرانسه را «رسالت روشنفکری» خود میخواندند.
خوب است گاهی در بحبوحه رویدادهای بیامان زمانهء خود٬ توجهی هم به این معیارهای دوگانه داشته باشیم؛ چرا که ریشهء بسیاری از رنجهای انسان در جهان امروز٬ در تشخیص ندادن بوی «خون» از بوی «بهار» است.