از برگه Ali Nasri در فیسبوک
به شخصی گفتند «با این طناب پوسیده برو تهِ چاه به خاطر یزید مار و عقرب بگیر»٬ گفت «دلم را به کجای این کار خوش کنم؟»
موضع گرفتن در مورد جنگهای منطقهای و جهانی گاهی همین احساس استیصال را در انسان با وجدان ایجاد میکند. در جنگ دوم جهانی در یک جبهه هیتلر و ارتش S.S و ائتلاف جریانهای فاشیستی قرار داشتند٬ و در سوی دیگر استالین و ارتش سرخ و متفقینی که هر کدام سوابقی طولانی در جنگ و غارت و استعمارگری داشتند. در یک سو٬ اردوگاههای مرگ و نسلکشی گسترده و نژادپرستی عریان. در سوی دیگر بمبارانهای کور مناطق مسکونی٫ و استفاده از بمب اتم و قتلعام اسرای جنگی و تجاوزهای سیستماتیک به زنها و بچههای کشور دشمن.
در آن زمان چه معیارهایی باعث میشد که یک انسان متفکر و با وجدان جبهه خودش را در میان این همه جنایت و آشفتگی انتخاب کند؟ امروز چه معیارهایی باعث میشود که ما بگوییم شکست جریان فاشیست در اروپا و پیروزی متفقین اتفاق خوبی برای جهان بود؟
این روزها٬ جنگ سوریه هم وضعیت مشابهی دارد. میزان خشونت و رنج و ویرانی٬ تعداد نیروها و جریانهای دخیل در بحران و تعداد تصاویر و خبرهای دلخراشی که هر ساعت ذهن ما را بمباران میکنند آنقدر زیاد و بهتآور است که تحلیل آن حتی برای سیاستمداران خبره و تحلیلگران حرفهای دشوار و بعضاً غیرممکن است.
خنثی بودن هم راه حل نیست. موضع نگرفتن و صرفاً «ناظر» این بحران بودن٬ خطر «بیحس» و «بیتفاوت» شدن تدریجی نسبت به رنج میلیونها انسان امروز و سروشت منطقه و جهان در آینده را در پی دارد.
باید اول ذهنمان را منظم کنیم. و بعد لایه به لایه در سطوح مختلف آن فرو برویم تا آن «عنصری» که باعث میشود چنین یا چنان موضعی بگیریم را پیدا کنیم و با دیگران نیز به اشتراک بگذاریم.
«واقعیت» بیرونی مانند ابعاد درونی وجود ما از لایههای انباشته شدهء روی هم تشکیل شده٬ باید این لایهها را یک به یک کنار بزنیم تا به درک بهتری از موقعیت خودمان در جهان بیرونمان برسیم:
۱ – سطحیترین و بیرونیترین لایهء بحران سوریه «سیاست بینالمللی» و مسائل «ژئوپولیتیک» است. در سیاست بینالملل نقشهء جهان بین «کشور»ها تقسیم شده که هر کدام بر حسب «منافع ملی» و «استراتیژیک» خود با سایر کشورها در تعامل میکنند. هر کدام میکوشند تا «قدرت» و «نفوذ» و «منابع» خود را بهینهسازی کنند تا حداکثر «امنیت» خود را تضمین کنند.
در این لایه٬ بسته به اینکه متعلق به کدام کشور و مرز جغرافیایی باشیم و «منافع ملی» خود و را در کدام جبهه بیابیم و «امنیت» و «عمق استراتژیک» خود را در موفقیت کدام جریان میبینیم٫ در بحران سوریه موضعگیری میکنیم. در این لایه٬ طبیعتاً موضع اکثر شهروندان ایرانی با موضع اکثر شهروندان عربستان سعودی متفاوت است.
اما برای عدهای از انسانهای متفکر موضعگیر در این لایهء سطحی رضایتبخش نیست و آنها نیاز به فرو رفتن در لایهء «انتزاعی»تر و «آرمانی»تری دارند.
یک لایه عمیقتر میریم.
۲- لایهء عمیقتر این بحران لایهء «آرمانی» و «ایدئولوژیک» است. این آرمانها میتوانند مذهبی باشند یا فلسفی.
در این لایه٬ عدهای این رویارویی را ادامهء جنگ «حق» علیه «باطل» در صحرای کربلا میبینند. آنها دارند برای دفاع از حرم زینب (س) و برای انتقام خون حسین (ع) با «حرامیان» میجنگند. طرف مقابل نیز تصور میکند که دارد با کسانی که آنها «رافضی» و «صفوی» و «مشرک» میداند میجنگد تا شهید شوند و بیحساب وارد بهشت شوند.
عدهای دیگر تصور میکنند که با دفاع از موضع دولت سوریه و ایران و روسیه دارند در جبهه «مقاومت» علیه امپرالسیم جهانی قرار میگیرند. و عدهای تصور میکنند که با کمک به براندازی حکومت اسد و دفاع از سیاستهای اتحادیه اروپا و آمریکا و اسرائیل دارند به نفع «لیبرالسیم» و «دموکراسی» و «جهان آزاد» موضع میگیرند.
در این ایستگاه نیز عدهای پیاده میشوند و تکلیفشان مشخص میشود و موضعشان در بحران سوریه روشن میشود. اما برای عدهای دیگر موضعگیری در این لایهء «آرمانگرایی» نیز رضایت خاطری ایجاد نمیکند و نیاز فرو رفتن در لایهای عمیقتر دارند.
یک لایه دیگر عمیقتر میرویم.
۳- لایهء عمیقتر٬ لایهء «اخلاق» است. اخلاق خالی از هر گونه رنگ ملی و دینی و ایدئولوژیک.
در این لایه٬ انسانها بر حسب رویکردی که به اخلاقی دارند – «اصولگرایانه» (Kantian) یا «مصلحتگرایانه» (Pragmatic) – مواضع مختلفی در این بحران دارند.
– کسانی که رویکرد اصولگرایانه به اخلاق دارند عمدتاً در لابهلای اخبار و گزارشات و تحقیقات میدانی به دنبال «آمار» و «عدد» میگیرند. آنها میخواهند بدانند که کدام جریان در این جنگ «تعداد» بیشتری انسان کشته است٬ «آمار تلفات» در کدام سو بالاتر است و نقض قواعد جنگی از سوی کدام جریان بیشتر صورت گرفته.
-کسانی که رویکرد مصلحتگرایانه به اخلاق دارند آیندهای را تصور میکنند که در آن یکی از این جریانها پیروز شده باشد و به رنجی میاندیشند که نتیجهء این رویارویی برای بیشترین تعداد انسانها رقم خواهد زد.
در این ایستاه نیز عدهای پیاده میشود و تکلیفشان را مشخص میکنند و با اتکاء به آمار و ارقامی که در دست دارند یا بر اساس استدلالهای که در ذهنشان میپرورانند٬ با اطمینان کامل٬ در مورد بحران سوریه موضع میگیرند و جبهه خودشان را انتخاب میکنند.
اما برای عدهای٬ موضعگیری در این لایه نیز رضایتبخش نیست و آرامش خاطری در آنها ایجاد نمیکند.
باز هم یک لایه عمیقتر میرویم.
در این لایه آخر باید به بطن ماجرا برسیم؛ به آن نقطهای که قادریم تمام لایههای فوق را یکجا – با نگاهی «جامع» و «کلینگر» – ببینیم٬ بدون آنکه در هیچ کدام از این لایهها توفق کنیم یا اصالتش را انکار کنیم.
این یک سفر درونی است که هر کسی باید خودش همت کند و لایه به لایه آن را بپیماید. از تکرار مواضع دیگران و اتکاء به نظریات «متخصصان» و جستوجوی «حقیقت» در میان رسانهها و سخنرانیهای سیاستمداران٬ آرامشی در ذهن و وجدان حاصل نمیشود.