http://soulspottv.com/blog/the-egg-story-will-blow-your-mind/
یک تصادف ماشین بود، هیچ چیز خاصی نبود ولی با وجود این مرگبار. تو، زن و دو فرزند بجا گذاشتی. مرگی بی رنج و درد بود. ماموران اورژانس تمام تلاش خودشان را کردند تا تو را نجات دهند ولی بی فایده بود. بدنت نیز بطور کامل در هم شکسته بود همان بهتر که تو رفتی.
و این زمانی بود که مرا ملاقات کردی.
پرسیدی: « چی… چه اتفاقی افتاده؟من کجا هستم؟»
با لحنی واقع بینانه گفتم:«تو مرده ای.» کم کم فهماندن موضوع، دیگر موردی نداشت.
:« یک کامیون بود… که با سرعت بطرفم می امد.»
گفتم:«آره»
:« من…من مردم؟»
گفتم:« آره. اما در موردش ناراحت نباش. هر کسی می میرد.»
به اطرافت نگاهی کردی. هیچی نبود. فقط تو بودی و من. پرسیدی«اینجا کجاست؟ آیا این پس از مرگ است؟»
گفتم:« کما بیش»
پرسیدی: «تو خدا هستی؟»
جواب دادم:« آره. من خدا هستم.»
گفتی:«بچه هام، زنم»
:« اونا چی؟»
«آیا…
بازدید از نوشته اصلی 910 واژه دیگر