« جنگ بر علیه یک کشور خارجی زمانی اتفاق می افتد که طبقات مرفه ( پولدار ) فکر می کنند ، می توانند از طریق آن سود بیشتری کسب بکنند. »
«جورج اورول»
در تاریخ آمریکا سابقه ندارد که هیچ رئیس جمهوری به اندازهء دونالد ترامپ مورد بیاحترامی و تحقیر و تمسخر اقشار مختلف جامعه – و حتی اصحاب سیاست و رسانه – قرار گرفته باشد. به طور سنتی در فرهنگ سیاسی آمریکا «President» از جایگاه و حرمت ویژهای برخوردار است که او را به اسطورهها نزدیک میکند. دانشآموزان آمریکایی ارزش «صداقت» را از داستانهای زندگی «جرج واشنگتن» میآموزند٬ مفهوم «آزادی» را از قلم «توماس جفرسون» در «بیانیهء استقلال»اش میخوانند٬ و معنی «عدالت» را از تلاشهای «آبراهام لینکلن» برای لغو قانون بردهداری میشناسند. حتی در سالهای اخیر٬ منزلت رئیس جمهور به عنوان «نماد» و «چهرهء» آمریکا٬ – با وجود تمام بحرانهای سیاسی و اقتصادی و جدالهای حزبی و شکافهای اجتماعی – همواره محفوظ مانده یا لااقل مورد اهانت مستقیم قرار نگرفته بود.
اما دونالد ترامپ حتی قبل از اینکه رسماْ وارد کاخ سفید شود٬ به دلیل شخصیت خودشیفته و رفتارهای ناهنجار و مواضع نامعقول و توهینهای مستقیم به اقلیتهای گوناگون و حرمتشکنیهای پی در پی و دعواهای شخصی با چهرههای مشهور در شبکههای اجماعی و ایجاد تنش با رسانههای جمعی و درگیری با دستگاههای امنیتی و سوابق سوال برانگیزش در تجارت و نزدیکیاش با جریانهای افراطی نژادپرست و رفتارهای غیراخلاقی در زندگی شخصیاش؛ برای اولین بار ابهت و منزلت و حرمت نهاد ریاست جمهوری آمریکا را نزد مردم این کشور مخدوش کرده.
از طرف دیگر٬ سیاستهای وعده داده شدهء او از قبیل؛ لغو بیمهء درمانی برای ۳۰ میلیون شهروند٬ ساختن «دیوار» در مرز مکزیک٬ امنیتی کردن فضای جامعه٬ ثبت اطلاعات شهروندان مسلمان٬ اولویتبندی میان شهروندان «مهاجر» و «آمریکایی» در سیاستهای استخدامی٬ مخالفت با سیاستهای حفظ محیط زیست و مقابله با تغییرات اقلیمی٬ خط و نشان کشیدن برای مدیران صنعتی بخش خصوصی ( از جمله شرکتهای بزرگ خودروسازی)٬ تهدید کردن شرکتهای خارجی٬ و رویکرد شعاری٬ غیرشفاف و غیرعلمی در مدیریت کشور؛ همگی خبر از آغاز دورانی پُر از شکاف و تنش و بیثباتی در فضای داخلی آمریکا میدهد.
تضعیف جایگاه رئیس جمهور و گسترش شکاف اجتماعی و افزایش تنش در سطوح مختلف قدرت در آمریکا – هر چند برای مردم این کشور رنجآور خواهد بود – اما میتواند برای اولین بار پس از جنگ جهانی دوم؛ ساختار قدرت آمریکا را به شدت مشغول مدیریت بحرانهای داخلی خود کند و از مداخلهگری و سلطهجویی در سایر مناطق جهان باز بدارد.
تنها عاملی که ممکن است ساختار قدرت آمریکا را از چنین وضعیتی نجات بدهد و تمام نیروهای داخلی و افکار عمومی جامعه را به بهانهء «امنیت ملی» و یا با شعارهای «ناسیونالیستی» بار دیگر در یک جهت و راستا منسجم کند٬ «بحران خارجی» است.
به دلیل روند «ایرانهراسی» که سالهای متمادی در رسانههای جعمی آمریکا رواج داشته و از طریق لابیهای اسرائیل و عربستان سعودی در تمام سطوح سیاسی این کشور تزریق شده؛ امروز «ایران» تنها نامی است که میتواند در صورت نیاز این «بحران خارجی» را برای ساختار قدرت آمریکا فراهم سازد و تمام جناحهای سیاسی و افکار عمومی جامعه را در مقابل خود همسو کند.
از این رو٬ سیاستگذاران ایرانی در سالهای آینده شرایط بسیار حساسی را تجربه خواهند کرد؛ از یک سو این فرصت را خواهند داشت تا با درایت و تدبیر و خویشتنداری در برابر تحریکات و تنشآفرینیهای مسئولین آمریکا٬ از شکاف داخلی در ساختار قدرت این کشور بهرهبرداری کنند – تا بدور از مزاحمتها و مداخلهگریهای همیشگی آن – به تقویت زیرساختهای اقتصادی و حل مسائل اجتماعی و شتاب بخشیدن به روند توسعه و پیشرفت کشور بپردازند. اما از سوی دیگر٬ در صورت تن دادن به تحریکات سیاسی و نظامی ٰٰآمریکا و افتادن در دام تنشآفرینیهای آنها٬ ممکن است که خود ناخواسته وسیلهء ترمیم شکافهای داخلی و بازسازی ساختار قدرت و قوت بخشیدن به جریانهای جنگطلب آنها شوند.
سلام یکنفر عزیز، بالاترین تشریف نمی آورید، به فکرم رسید بیام اینجا احوالی ازتون بپرسم. خوب هستید؟ راستی، بالاخره کرمان را روی نقشه در حومه آبادان پیدا کردید؟ ؛)
براتون آرزوی سلامتی میکنم. باز هم بهتون سر میزنم.
ـ روشنا
لایکلایک
درود بر شما روشنا جان.
فعلا به بالاترین نخواهم امد. اگر مدیریتش از خواب بیدار شد، پاسخگو شد و کمی قوانین خودش را جدی گرفت و متوجه نقایض قوانینش و اجرای آنها شد دوباره می تواند به روزهای خوبش برگردد و گر نه در حال حاضر بجز عده ای معدود از «براندازان» وابسته به بیگانه و منفور ایرانیان که مدام به تحقیر و تخفیف ملتی مشغولند که بهایی به آنها نداده و نمی دهد، مطلب تازه ای ندارد. همکلامی و حضور در چنین فضای مسمومی حتی بر کاربران قدیمی ازادگی تاثیر منفی داشته… بهر حال فرصتی بود برای گفتگو و همدلی با دوست عزیزتر از جانی مثل شما …افسوس.
لایکلایک
راستش من فکر میکنم توی بالاترین هم مثل ایران خودمون، هر چند سال یک بار نظام عوض میشه! نمیدونم یادتون هست یا نه که 5-6 سال پیش افتاده بود دست مجاهدین! حالا هم افتاده دست سلطنت طلب ها! بالاخره هر کسی پنج روزه نوبت اوست! آیا فکر میکنید روزی بالاترین روی دموکراسی را خواهد دید؟!! من که بعید میدونم… درست مثل ایران که بعید میدونم روزی دموکراسی توش برقرار بشه… لعنت بر من…
با اجازه تون این مطلب را لینک کردم توی بالاترین. نوشتۀ جالبی بود.
لایکلایک
ممنون روشنا جان… اینقدر بدبین نباشید و مهم تر از ان خودزنی نکنید! مطمئن باشید که اکثریت بزرگی از مردم بدلیل ارتباطات (ماهواره، اینترنت، افزایش تحصیلات دانشگاهی و بی ابرو شدن مدعیان اخلاق و دین) خیلی خوب مسایل و مشکلات استبداد و شخصیت پرستی را درک کرده اند. بالاترین مدتهاست که دیگر اینه صادقی از جامعه ایرانی(داخل یا خارج) نیست و کاهش فاحش بازدیدکنندگان و عدم یا کاهش مشارکت کاربران فعلی در بحث ها بخودی خود گویای این مدعی است. امیدوار باشید به اینده ایران (نه بالاترین!) بگمانم فقط پیدا کردن دوست فهمیده و ارزشمندی مثل شما ، حضور در بالاترین را در هر شرایطی موجه می سازد. باز هم سپاس از توجه تان و مهم تر از آن این وفا در دوستی که در این زمانه نایاب است.
لایکلایک