من اگر نیم نگاهی بکنم سوی بُتی، معصیت است،
تو اگر صیغه کنی جمله بُتان، مرحمت است.
من اگر سیبی از این باغ بچینم، دزدم،
تو اگر باغ همه غصب کنی، مصلحت است.
من اگر از درِ میخانه گذشتم، نَجسم،
تو اگر دود کنی نصف جهان، عافیت است.
من اگر شکوه کنم نزدِ خدا، کفران است،
تو اگر تکیه زنی جای خدا، مرتبت است.
من که در آتشِ حق سوخته ام، گمراهم،
تو که جز کذب نیاموخته ای، منزلت است.
این ترازوی عدالت که تو را گشته نصیب،
چه کسی داده به دستت که چنین خوش جهت است؟