روشنفکری به معنای ریش گذاشتن، سر کشیدن به گالری های شمال شهر، کافه گردی در میدان انقلاب، دلبری از دختران زیبا رو با جملات نیچه، گفتن حرف های پیچیده و نوشتن مقالات بی سر و ته زدن نیست؛ روشنفکری یعنی پرسشگری از جامعه. روشنفکری به دیندار یا آتئیست بودن هم ربطی ندارد، ژان پل سارتر یک آتئیست بود ولی موضعش در برابر جنگ الجزایر از کلیسای کاتولیک فرانسه هم رساتر بود به طوری که کلیسا بعد از انتشار تهوع و روسپی بزرگوار، کتاب های او را در فهرست نامناسب قرار داد. روشنفکری حتی با سبک زندگی هم ارتباط معنا داری ندارد، همینگوی از صبح تا شب را در کافه های پاریس به سر می کرد ولی گاندی لباس ساده ی مردم فقیر هند را میپوشید روشنفکری در هیچ دانشگاهی تدریس نمی شود، دانشگاه رفتن لازمه ی فرهیختگی و پرسشگری از جامعه نیست، روشنفکری به معنای ترویج بی غیرتی و اباحه گری هم نیست، باید قبول کرد که روشنفکر هم اشتباه می کند، جوگیر می شود، تحلیل هایش اشتباه از آب در می آید، همان طور که در دهه چهل و پنجاه شمسی اتفاق افتاد. فرهیختگان جامعه با مانیفست مارکسیسم به گونه ای هیپنوتیزم شده بودند؛ مرحوم دکتر شریعتی در اتاق های حسینه ارشاد با تلفیق آموزه های چپ و مفاهیم دینی، داشت به التقاط خطرناکی دست می زد که نتیجه اش تا سالهای سال قابل بررسی خواهد بود. با این حال اگر روشنفکران جامعه ای تحقیر شوند، آن جامعه دیگر دیده بان و وجدان بیداری برای بالندگی و ادامه مسیر نخواهد داشت.دیگر فرهنگ ، هنر و تمدن جامعه زایش و پویایی مستمر نداشته و مرز میان کژی و راستی در کور راه های صعب مشخص نخواهد گردید.
الف. مُنفرد