بخشش بخشی از پهنه ایران، بحرین، توسط محمد رضا شاه


هنگامی که انگلستان اعلام کرد قصد ترک خلیج فارس را دارد، «قضیه بحرین» هم دوباره مطرح شد. نزدیک به ده سال از مسکوت گذاشتن موضوع می‌گذشت اما حالا وضعیت متفاوت شده بود. حالا دیگر باید این مساله، «فیصله» می‌یافت. حل مساله‌ای که یک سوی آن ایران شاهنشاهی بود، یک سوی آن بریتانیا و در سوی دیگر آن، خلیج فارس و اهمیت‌ تاریخی‌اش.

تا هنگامی که رضا شاه بر سر کار بود، قضیه بحرین به کشمکش و رکودِ توامان گذشت. رضاشاه با اینکه نمی‌خواست ننگ جدایی بحرین را به جان بخرد، سعی می‌کرد انگلیسی‌ها را راضی کند که نگهداشتن این جزیره، خطری برای منافع بریتانیا ندارد. با این حال، رضاشاه نمی‌توانست به طور علنی اعتراض خود را به انگلیسی‌ها اعلام کند. از این رو هیچ گاه از اتباع ایرانی جزیره حمایت نکرد و تنها به برخی کارهای تبلیغاتی مانند درج مقالات تاریخی درباره سابقه بحرین و تعلق آن به ایران بزرگ دستور می‌داد. رضاخان با اینکه اقدامی جدی برای حفظ بحرین نکرد، تا توانست جدایی آن را به تعویق انداخت.

تا پیش از ظهور محمدرضای دیکتاتور از مرداد 32 به بعد، و حتی در دوران نخست وزیری محمد مصدق هم سخن خاصی از بحرین به میان نیامد. در این دوران شاید تقاضای آیت‌الله کاشانی از دولت مصدق برای ملی‌کردن نفت جزیره بحرین، از معدود اشاره‌ها بر حق حاکمیت ایران بر این منطقه، ولو به صورت تلویحی بود. از آن زمان به بعد، نخستین اتفاق مهمی که در قضیه بحرین رخ داد، مصوبه مجلس شورای ملی در سال 1336 بود که بحرین را به عنوان چهاردهمین استان ایران به رسمیت شناخت. همان موقع، نخست‌وزیر منوچهر اقبال هشدار داد که « «ما روابط سیاسی خود را با هر دولتی که سعی می­ کند پیمانی با بحرین ببندد تا ابد قطع خواهیم کرد. چه گونه اقدامات را روشی خصمانه نسبت به خود شناخته و تجاوزی علیه حق حاکمیت خویش می­ دانیم و تا آخرین قطره خون خود با آن مبارزه خواهیم کرد.» (گزیده اسناد خلیج فارس، به کوشش مینا ظهیرنژاد ارشادی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، 1375، ج 3، ص 182، سند شماره 47)البته به نظر می­ رسد این گفتارها و مطالب از حد شعار خارج نشد زیرا در همان سال دولت عربستان با حاکم بحرین موافقت­نامه ­ای را در مورد اکتشاف و بهره ­برداری از منابع نفت خلیج فارس امضاء کرد.

سال ۱۳۴۷، پادشاه عربستان از امیر بحرین به عنوان رئیس یک کشور استقبال کرد. این در حالی بود که هنوز بحرین جزیی از خاک ایران بود .
وزیر امورخارجه ایران نسبت به این موضوع اعتراض کرد و آن را تجاوز به حقوق ایران و غیر معتبر خواند ولی هیچ­گاه این اعتراضات و شعارها به قطع رابطه با عربستان منجر نشد.
با این حال، این ادعاها و تشرها، پشتوانه‌ چندانی نداشت. هنگامی که انگلستان قصد خروج از خلیج فارس کرد، «طرح تشکیل اتحادیه‌ای متشکل از قطر، بحرین و هفت امیرنشین سواحل خلیج فارس (امارات متحده عربی) را ارائه کرد.» (بحرین چرا و چگونه از ایران جدا شد، عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، زمستان 1385، شماره 15) این اتفاق، بیش از هر چیز در تیره شدن روابط این و عربستان اثر گذاشت. همچنین در سال 1347هجری خورشیدی پادشاه عربستان از امیر بحرین به عنوان رئیس یک کشور استقبال کرد. شاه در آوریل 1968 سفر خود به حجاز را منتفی کرد. با این همه، این تیرگی چندان دوامی نداشت و خیلی زود به روشنی گرایید. شاه در اکتبر 68 به عربستان رفت.
همین موقع بود که محمدرضا، با اینکه پیشتر از قرار گرفتن بحرین در طرح بریتانیا مخالفت کرده بود، در دهلی نو، سخنرانی معروفی کرد و گفت حاضر است به رای مردم بحرین احترام بگذارد.
به این ترتیب روند نزولی مواضع ایران در قضیه بحرین آغاز شد. ایران، به‌زودی نمایندگانی را به عنوان سخنگویان مردم بحرین پذیرفت و با آن‌ها وارد مذاکره شد. روزنامه‌ها که در زمان رضاشاه سعی می‌کردند حق تاریخی ایران در بحرین را اثبات کنند، مقاله‌نویسی درباره کم‌اهمیت جلوه دادن بحرین را شروع کردند.

در واقع محمدرضا شاه پس از مدتی به خاطر ترس از آمریکا و انگلیس و یا آماده­ کردن کشورهای عرب از جمله عربستان برای پذیرش معامله بحرین با جزایر سه گانه تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی و یا علل دیگر، ادعای خود را راجع به مالکیت بحرین مسکوت گذاشت و شاه ایران در توجیه کار خود گفت: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می ­گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع­ الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند. زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق ­الجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارند. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»
مذاکرات نشان می‌داد که قرار است یک «همه‌پرسی» سرنوشت همه چیز را مشخص کند. اردشیر زاهدی، از تصمیم جدید ایران خبر داد: «پس از مطالعات لازم، دولت تصمیم گرفت که در این مورد به سازمان ملل متحد که تنها مرجع حل اختلافات بین‌المللی است متول گردیده مسوولیت کسب تمایل باطنی و آمال واقعی مردم بحرین را به این سازمان جهانی، که مورد قبول قاطبه ملل است واگذار نماید.» (ذاکر، ص110)
نقشه و اسناد تاریخی معتبر نشان می دهد سرزمین 32 جزیره ای بحرین از قدیم الایام بخشی از ایران بوده است. از سال 1522 تا 1602م بحرین مدتی توسط پرتغالی ها اشغال شد. در سال 1602م، پس از اخراج پرتغالی ها از خلیج فارس، ایرانیان موفق شدند جزیره بحرین را از چنگ بیگانگان نجات دهند و مجدداً حاکمیت ایران بر بحرین را تثبیت کنند. از سال 1783م، بحرین تحت نفوذ خاندان آل خلیفه (که از اعراب شبه جزیره عربستان بودند) قرار گرفت و به تدریج زمینه سلطه انگلیس فراهم شد. با این حال بحرین همچنان تحت حاکمیت ایران قرار داشت. در دوره انحطاط قاجاریه، دولت انگلستان از ضعف دولت مرکزی سوءاستفاده کرد و طی قراردادهایی که در سال های 1820، 1861، 1880 و 1892م با بحرین منعقد کرد، به تدریج بر نفوذ خود در آن سرزمین افزود و بعدها در ادعایی دروغین مدعی شد که از زمان قرارداد 1820م، دولت انگلیس استقلال شیخ بحرین را به رسمیت شناخته است. دولت ایران نسبت به این امر معترض بود و حتی در نوامبر 1927، مسئله بحرین را به جامعه ملل ارجاع داد، ولی راه حلی در این مورد به دست نیامد. دولت ایران در سال 1957م بحرین را به عنوان استان چهاردهم کشور اعلام کرد؛ لقبی که هنوز در برخی گفت و گوها درباره بحرین شنیده می شود. خاطرات علم نشان می دهد شاه نگران بود مبادا از چشم پوشی ادعاهای ایران نسبت به بحرین، تعبیر به خیانت علیه منافع ملی شود.(خاطرات علم، 22 مرداد 1347) شاه و دولت انگلیس برای این که ایران را قادر کنند از مخالفت با استقلال بحرین دست بردارد، سرانجام موافقت کردند اختلافات خود را به اوتانت دبیرکل سازمان ملل متحد ارجاع کنند. «ویتوریوگیچاردی» (رئیس دفتر اروپایی سازمان ملل متحد) به نمایندگی از سوی دبیر کل آن سازمان به بحرین می رود و در آن جا هم ضمن یک نمایشنامه از پیش نوشته شده و یک نظرخواهی ساختگی نه از یکایک مردم، بلکه از رؤسای قبیله ها و سرپرستان گروه ها و شیخ های بحرینی، مساله را حل می کند. بدین گونه که از آنها می پرسد: آیا می خواهید مستقل شوید؟! ناگفته نگذاریم که به هنگام سفر «گیچاردی» دو باشگاه فرهنگی «نادر» و «فردوسی» را بستند و شمار چشمگیری از مردم آن جزیره را که هوادار ایران و ایرانی مانده بودند، به زندان افکندند و تنی چند از آنها را کشتند و جو خفقان و ترس را در آن منطقه پدید آوردند. بر این پایه، چون گیچاردی، تنها با تنی چند از گردانندگان حکومتی، آن هم به گونه ای که از پیش تعیین شده، دیدار و نظر آن ها را به نام «نتیجه همه پرسی» اعلام کرد، روشن است که از لحاظ حقوق بین الملل و حقوق سیاسی مسئله استقلال بحرین به علت مراجعه نکردن به یکایک مردم آن جزیره و برگزار نکردن «همه پرسی کامل» از مشروعیت و قانونی بودن برخوردار نیست. این اتفاق، به اعتراف وزیر دربار وقت ایران، تنها یک نظر خواهی از چند تجارتخانه و افراد صاحب قدرت بود و بر خلاف اعلام عمومی، هیچگاه همه پرسی در بحرین صورت نگرفت.

در واقع ویتوریا گیچاردی نماینده سازمان ملل، از 29 مارس 1970 به مدت 20 روز به بحرین رفت و نظرخواهی خود از مردم بحرین را آغاز کرد. نتیجه این «نظرخواهی» و نه همه‌پرسی، در گزارشی به دبیرکل اعلام شد. در این گزارش آمده بود که «جمعیت ایرانی بسیار ناچیزی که از سطح فرهنگ بالاتری برخوردارند خواهان پیوستن به ایران هستند، اما قاطبهِ قریب به اتفاق سکنه بحرین جویای تشکیل دولتی کاملا مستقل و عربی در آن جزیره می‌باشند.» (عباس پرتوی مقدم، مطالعات تاریخی، زمستان 1385، شماره 15)

استقلال بحرین درسال ۱۳۵۰ پس از یک رفراندوم خانوادگی (یک صحنه سازی که توسط «لرد کارنادن») انجام شد، یعنی تنها با رأی ۴۰ خانواده بحرینی، بحرین را از ایران جدا کردند.
دولت ایران این همه پرسی(در واقع نظرسنجی) را به رسمیت شناخت. طرح تجزیه در مجلس شورای ملی! با رای 187 نفر از 191 نفر تعداد حاضر در مقابل 4 رأی مخالف به تصویب رسید. پس از تجزیه این بخش از خاک ایران، شاه حاضر نبود هیچ اعتراضی را در مورد بحرین بشنود و در جواب اعتراضاتی که به او می شد به صراحت می گفت:«این بحث و جدل ها در شأن من نیست!» رپس از آن نمایندگان اقلیت هویدا را استیضاح کردند و هویدا شروع کرد به فحش دادن. در یکی از جلسات حزب ایران نوین هویدا گفت:«بحرین مثل دختری است که به سن شوهر دادن رسیده است و ما شوهرش دادیم، بچه هم دارد.» این جمله آقای هویدا در اسناد ساواک موجود است.


تایید این گزارش در شورای امینت به تاریخ 11 اردی‌بهشت 1349، نشان می‌داد که همه چیز دارد برای ایران تمام می‌شود. در این میان شوروی، به دلیل رقابت با انگلیس، بیش از سردمداران ایرانِ شاهنشاهی نسبت به جدا شدن بحرین از خاک ایران اعتراض کرد. شوروی اعتقاد داشت که موضوع بحرین پیش از آغاز اقدامات اوتانت می‌بایست که در شورای امنیت مطرح و به شور گذاشته می‌شد.

اردشیر زاهدی چندی بعد به مجلس رفت تا جدایی بحرین را نهایی کند. اعتراض‌ها شروع شده بود. جدای از اعتراض احزاب و گروه‌های مستقل و توزیع شب‌نامه‌های اعتراضی، آشکارترین این اعتراض‌ها، سروصدای پزشکپور، نماینده پان ایرانیست مجلس شورای ملی بود. عَلَم درباره او می‌نویسد: «در مجلس، وقتی وزیر خارجه جریان کار بحرین را داده است، پزشکپور، لیدر حزب پان‌ایرانیست، برخلاف انتظار بیش از حد آن چه لازم بود، حمله به دولت کرده و حتی دولت را استیضاح کرده است.» (یادداشت‌های علم، ویرایش علینقی عالیخانی، انتشارات کتابسرا، ج2، ص13)

پزشکپور در بخشی از سخنان اعتراضی‌اش نکات جالبی را مطرح کرد و گفت: «…ابتدایی‌ترین اصول دموکراسی ایجاب می‌کند که ابتدا غل و زنحیر از دست و پای مردم بحرین برداشته شود… به مردم بحرین اجازه استنشاق هوای آزاد و تفکر آزاد و سالم داده شود و آن گاه، اگر اصرار داشته باشیم، تمایل آنها خواسته شود.» پرشکپور ادامه داد که «دولت بدون کسب مجوز قانونی و برخلاف قانون اساسی و برای تغییر حدود و ثغور کشور به مراجع غیرملی مراجعه نموده است.» (روند انفصال بحرین از ایران، علیرضا ذاکر اصفهانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول،1391، ص 107)
روز سه شنبه، 17 اردیبهشت ماه سال 1349 بود که رادیو ایران خبر استقلال بحرین از ایران را اعلام کرد و یک ساعت پس از اعلام استقلال بحرین، ایران این کشور را به رسمیت شناخت. خبر استقلال بحرین، از رادیو ایران به قدری مضحک پخش شد که اسدا… علم، وزیر دربار پهلوی، می گوید:«گوینده خبر چنان با افتخار و غرور آن را خواند که گویی هم اکنون بحرین را فتح کرده ایم.» رژیم پیش از این فکر همه جا را کرده بود. اعتراض هایی که می بایست در هیاهوی یک مسابقه ورزشی جنجالی و کم سابقه، گم و فراموش شود. مدت ها مانور خبری برای برگزاری مسابقه فوتبال میان دوتیم ایران و رژیم صهیونیستی انتخاب عجیبی بود، اما سر وصدای زیادی به راه انداخت و 30 هزار نفر را در ورزشگاه امجدیه جمع کرده بود تا در فریادهای «ایران، ایران»، بخشی از خاک وطن، بی سر و صدا، از آن جدا شود.
علم، در یادداشت های خود، می نویسد:«پس از مسابقه فوتبال ایران و اسرائیل، در استادیوم امجدیه[شیرودی]، 30000 تماشاچی بلند شدند و با هم سرود ملی را خواندند و جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر به کلی از یادها رفته است.» (جمعه 21 فروردین 1349 ، با همه این جنجال ها، افرادی مانند «داریوش فروهر»، در اعتراض به این وطن فروشی آشکار، طعم زندان را چشیدند.

اما جدایی بحرین از ایران با چه مقصودی انجام شد؟ آیا واقعا شاه و اطرافیانش هیچ احساس خطری از این فاجعه تاریخی نداشتند؟ و حالا که داشتند این قمار بزرگ را بر سر داشته‌های سرزمینشان می‌کردند، چه توجیهاتی را در سر می‌پروراندند؟

از لابه‌لای روایات تاریخ، سه هدف و تمایل درونی، برای توجیه از دست دادن بحرین قابل شناسایی است:شاه فکر می‌کرد با احترام به رای مردم بحرین (!) وجهه بین‌المللی مثبتی در جهان به دست خواهد آورد.
1) ژست بین‌المللی: کنفرانس مطبوعاتی دهلی نو، در 14 دی 47، اتفاقی بود که همه را غافلگیر کرد. شاه ایران که تا چند روز قبل از آن بر حق حاکمیت کشورش بر جزیره بحرین پافشاری می‌کرد، از «حق رای مردم بحرین» گفت: «چنانچه مردم بحرین علاقه‌مند به الحاق به کشور من نباشند، ایران ادعای ارضی خود را نسبت به این جزیره پس خواهد گرفت… ایران به اراده و خواست مردم بحرین، در صورتی که مورد شناسایی بین‌المللی نیز واقع شود، احترام خواهد گذاشت.» (روابط خارجی ایران (1320-1357)، علیرضا ازغندی، نشر قومس، 1391، ص394)
شاهی که برای رای و نظر مردم خود ذره‌ای ارزش قائل نبود و اعتقاد داشت این بی‌تمدن‌ها را باید هر چه زودتر –و با هرچه زورتر- از دروازه‌های تمدن عبور داد، حالا برای رای و خواست قلبی مردم بحرین –این جزیره‌نشینان استعمار بریتانیا- احترام قائل می‌شود.
جدای از اینکه این «ژست» بین‌المللی چه نسبتی با اوضاع داخلی ایران داشت و چه نسبتی با تهدیدات حامیان و پاسبانان سلطنت داشت، شاه هنوز هم در اندرونی‌ها می‌ترسید که تاریخ چه قضاوتی درباره او خواهد کرد. قضاوتی که زیاد هم به تاریخ نیاز نداشت و از همان روزهای نخست جدایی بحرین از ایران، شاه و دوستدارانش می‌دانستند که مردم اندوهگین‌اند.
دیگر برای مردمی که دوباره داشت خاطره ترکمانچای‌ها و آخال‌ها برایشان زنده می‌شد و دوباره می‌دیدند که بخش دیگری از سرزمینشان را از دست می‌دهند، چه «غروری» باقی می‌ماند و چه «ایمانی»؟

حتی علم هم نمی‌توانست احساس سرافکندگی نکند: «شورای امنیت به اتفاق، میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را پذیرفت. خنده‌ام گرفته بود؛ گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند، که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده، به آن معنی نیست که من با این کار مخالفت دارم. شاید طرز اجرای آن، یا در اصل مطلب که همه اقلیت‌های ایرانی در همه شیخ‌نشین‌ها به رسمیت شناخته بشوند،… حرف داشته باشم. ولی حال که آن نشد با این راه‌حل موافق هستم. غیر از این نمی‌شد.» (اسدالله علم، همان، ج2، ص48و49)

اما هرچه بود، شاه از این ژست بین‌المللی خوشحال‌ بود. اسدالله علم نقل می‌کند که شاه، «با کمال آقایی و بزرگواری فرمودند، «حالا که من و تو هستیم آیا فکر می‌کنی در آینده ما را خائن خواهند گفت، یا چنان که معتقدم و اغلب سیاستمداران دنیا هم معتقدند، من که حاضر به حل مطلب بحرین شدم، خواهند گفت کار بزرگی انجام دادیم و این منطقه از دنیا را از شر کشمکش‌های پوچ و بالنتیجه نفوذ کمونیسم نجات دادیم؟» (همان، ج1، ص376و 377) آیا نفوذ کمونیسم در جزیره چند هزار نفری بحرین مهم‌تر و حساس‌تر بود یا از دست دادن جزیره‌ای که احاطه کشور بر خلیج فارس را عمیق‌تر و گسترده‌تر می‌کرد؟

البته معلوم است برای شاهی که تنها راه حفاظت کشورش را در چشم‌دوختن به حمایت‌های دولت ینگه دنیا می‌داند، چنین چیزهایی اهمیت نداشته باشد. شاه که به خود و نیروی مردم کشورش هیچ اعتقادی نداشت، و همه امیدش به حمایت‌های آمریکا بود، چرا باید به فکر خلیج فارس و قدرت استراتزیک مملکت خود باشد؟ باید هم «اغلب سیاستمداران دنیا» که یا از طواغیت دنیای امروز و یا وابستگان به آن‌هایند از این «حاتم‌بخشی بزرگ» برای تامین منافعشان سپاسگذار و ثناگو باشند. حالا اگر این بخشش از کیسه خلیفه، اگر به بهانه جلوگیری از نفوذ کمونیسم بوده باشد که چه بهتر.

یکی از دلایل شاه برای رهاکردن بحرین، بهبود روابط با اعراب بود.

2) بهبود روابط با اعراب: یکی از مشکلاتی که قرار بود با بخشش بحرین حل شود، روابط تیره احتمالی‌ای بود که شاه و اطرافیانش گمان می‌کردند با تصرف بحرین به وقوع خواهد پیوست. گمانی شبیه آنچه که رضاخان در دوران پادشاهی خود داشت و براساس آن ظنِ سوء، بخش‌هایی از خاک کشور را در قالب پیمان سعدآباد به ترکیه و افغانستان و عراق داد. اسدالله علم در یادداشت‌هایش می‌نویسد که برای رفع دل‌نگرانی شاه از قضاوت تاریخ و مردم ایران، به او می‌گوید که با این کار اتفاقا خدمت برزگی هم به ایران کرده و آن خدمت، حفظ روابط دوستانه با اعراب است. مشرق

علم به شاه می‌گوید: «بر فرض که آن [بحرین] را به تصرف [در] می‌آوردیم، یک دردسر دائمی و کشمکش با جمعیت عرب آن‌جا، مضافا به یک خرج دائمی و همیشگی [می‌بود]، زیرا که دیگر نفت آن‌جا که ته می‌کشد. برای هر نوع نگهداری آن باید خرج کرد، اعم از مخارج نظامی و اداری. بعد هم کشمکش دائم با دنیای عرب که برای حفظ ظاهر عربیت هم که شده باید با ما به مخالفت برمی‌خاستند. فقط یک راه برای تصرف بحرین می‌توانستیم انتخاب کنیم: قطع کلی با دنیای عرب و اتحاد نظامی با اسرائیل.» (همان، ج1، ص376و 377)

براین اساس، شاه تن به از دست دادن یک جزیره مهم و راهبردی در خلیج فارس داد، تا با عرب‌ها دچار درگیری و نزاع نشود. اما این آرزو، حقیقتا در اندازه یک آرزو باقی ماند. شاه که فکر می‌کرد لااقل با اهدای بحرین، عرب‌ها به او عطوفت خواهند کرد و درنتیجه می‌تواند لااقل جزایر سه‌گانه خلیج فارس را تصاحب کند، ناگهان غافلگیر شد. اعراب و در راس آن‌ها صدام بعثی به مخالفت با تصرف جزایر برخاستند. برای آن‌ها شاهی که نتوانسته یک جزیره تاریخی را حفظ کند، احتمالا از پس محافظت چند جزیره دیگر هم بر نخواهد آمد. از این رو، محمدرضا برای آنکه لااقل این سه جزیره را هم از دست ندهد، وارد فاز نظامی شد. شاه دریافته بود که با حاتم‌بخشی از خاک مملکت نمی‌تواند رضایت همسایگان را جلب کند. «پس از آزادی جزایر خلیج فارس به وسیله ارتش ایران در پاییز 1350، دولت عراق و روابط سیاسی خود را با ایران و انگلستان قطع کرد و این امر به تیرگی روابط کشورهای عرب و ایران انجامید.» (تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، سرهنگ غلامرضا نجاتی، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ج1، ص 355) بعثی‌های عراق با شوروی پیمان همکاری امضا کردند و شاه هم بلافاصله به پیشنهاد آمریکا کُردهای تجزیه‌طلب را تجهیز کرد.

3) حفظ جزایر سه‌گانه: شاید تنها دستاورد جدایی بحرین، بقای جزایر سه‌گانه بود. اما همین دستاورد هم محل اما و اگرهای بسیار است. اینکه چگونه انگلیس توانست میان این دو موضوع ارتباط ایجاد کند و شاه را فریب دهد جالب است. انگلیسی‌ها پیش از حل و فصل مساله بحرین، این موضوع را به مساله جزایر سه‌گانه گره زدند. آن‌ها معتقد بودند که اگر شاه با استقلال بحرین موافقت کند، در عوض از حمایت انگلیس برای نگهداری جزایر سه‌گانه برخوردار خواهد بود. عَلَم در یاداداشت‌هایش می‌نویسد: ««سفیر انگلیس امروز راغب‌تر از ملاقات قبلی بود که حل مساله بحرین را به پیشنهادهای مربوط به جزایر مرتبط سازد. خاطرنشان کرد که اگر ایران به تاسیس فدراسیون امارات عربی کمک کند، در این صورت ما (ایران) خواهیم توانست به دعوت و از جانب فدراسیون جزایر را تصرف کنیم، بی‌آنکه ترس از واکنش عرب‌ها داشته باشیم.» (گفتگوهای من با شاه، خاطرات اسدالله علم، زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انتشارات طرح نو، بهار 73، ج1، ص62)

اما همین انگلیسی‌ها، پس از حتمی شدن استقلال بحرین، درباره حل وفصل مساله جزایر سه‌گانه، سیاست «تعلل و تأنی» را آغاز کردند. بر این اساس، مورخان نوشته‌اند که «انگلستان پس از شناسایی استقلال بحرین توسط ایران علاقه زیادی به حل مساله جزایر سه‌گانه نداشت و از سیاست چانه‌زنی و ابن‌الوقتی پیروی می‌کرد.» (ازغندی، همان، ص 396) مشرق

نتایج جدایی بحرین چه بود؟

1) افزایش نفوذ انگلیس در منطقه: «سازمان ملل سه سوال طرح کرده بود، رای به باقی ماندن جزء سرزمین ایران –رای به باقی ماندن در تحت‌الحمایگی انگلیس –رای به استقلال بحرین، از پیش نتیجه رفراندوم معلوم بود. مردی گیچیاردی نام از طرف سازمان ملل به بحرین رفت و علی‌الظاهر همه‌پرسی به عمل آمد و نتیجه اعلام شد که مردم جزایر بحرین خواستار استقلال و جدایی بحرین از ایران و انگلستان می‌باشند. کیست که نداند که انگلستان از آنجا نخواهد رفت و نرفته است و بحرین و حکومت عرب بحرین همواره دست‌نشانده انگلستان بوده و خواهد بود..» («گناه نابخشودنی، جدایی بحرین از ایران» احمد اقتداری ،مجله بخارا، مهر و آبان 1387، شماره 67، ص81)
انگلستان بلافاصله پس از استقلال بحرین، پایگاه نظامی‌اش را در این جزیره افتتاح کرد. شاهد دیگری که استقلال بحرین را، عاملی برای افزایش نفوذ انگلستان در منطقه معرفی می‌کند، اعتراض‌های گسترده روس‌ها برای جلوگیری از وقوع این امر است. روس‌ها با علم به این موضوع بود که حتی بیشتر از شاه ایران، حرص بحرین را می‌خوردند.

2) خدشه بر غرور ملی: طبیعی بود که مردم و گروه‌ها ناراضی باشند. لااقل چند سالی بود که مردم سعی می‌کردند خاطرات تلخ عصر قاجار را فراموش کنند. اما حالا و در قرن بیستم و در حالی که همه تصاویر بزرگ از ایران شاهنشاهی ترسیم می‌کردند، یک جزیره از ایران جدا شد. بحرین نه پس از چند سال جنگ ناموفق با یک ابرقدرت دنیا چنانچه که در نبردهای ایران و روس اتفاق افتاد، بلکه بر اساس مشتی توهمات و خودباختگی‌ها برای همیشه از ایران جدا شد.
صحبت از نارضایتی مردم حتی تا اندرونی‌های دربار هم رفته بود. علم در یادداشت 21فروردین 49 در این باره می‌نویسد: «مطلب مهم داخلی که امروز اتفاق افتاد، این بود که در مسابقات آسیایی که در تهران برگزار می‌شد، ایران و اسرائیل به طور نهایی در قبال یکدیگر قرار گرفتند و خوشبختانه، ایران، اسرائیل را دو بر یک شکست داد. واقعا احساسات عجیبی در تهران برانگیخته شد. سی هزار نفر در استادیوم امجدیه دست‌جمعی سرود شاهنشاهی می‌خواندند و تا صبح مردم تهران به پایکوبی مشغول بودند، بخت شاهنشاه بلند است. در این موقع ممکن بود تبلیغات مضر برای مساله بحرین گرفتاری درست کند.» (اسدلله علم، انتشارات کتابسرا، ص23)
با این حال، شاه که از نارضایی مردمش خبر داشت، رویه بی‌خیالی را در پیش گرفته بود. به گزارش علم، «سر شام ملکه پهلوی رفتم،… شاهنشاه فرمودند، «بعضی مردم به من می‌گویند، چرا مساله بحرین در مجلس به این صورت مطرح شد، که تمام مسئولیت قضیه را بر گردن شما گذاشت؟ ممکن بود دولت مسئولیت را بر عهده بگیرد.» بعد فرمودند که، «من دیگر از این حرف‌هایم گذشته است. اگر ملت ایران نداند که من حاضرم جانم را در راه منافع او فدا کنم، دیگر فایده‌ای ندارد که من مطلبی را بخواهم از خود دور نگاه دارم، و اگر مطلب اول را فهمیده باشد، دیگر نگرانی معنی ندارد.» (همان، ص18)

3) از دست دادن مزایای اقتصادی، راهبردی بحرین: یکی از سیاست‌های دست اندرکاران رژیم پهلوی، تبلیغ «بی‌ارزش بودن بحرین» بود. براساس این سیاست، مدام گفته می‌شد که نگهداری بحرین هزینه‌های زیادی خواهد داشت و هم هیچ توانی را به کشور نمی‌افزاید. برای نمونه عباس مسعودی، سناتور شاهنشاهی و گرداننده روزنامه اطلاعات می‌‎گوید: «بحرین از نظر منابع طبیعی وضعیت چشمگیری ندارد… در این سرزمین، مثل دیگر شیخ‌نشین‌ها، کشاورزی وجود خارجی ندارد. از سیر تا پیاز و به قول معروف از سفیدی گچ تا سیاهی زغال خود را از خارج وارد می‌کنند.»(روزنامه اطلاعات، 13/02/1349) شاه هم گفته بود که «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن می‌گویند. به لحاظ اقتصادی مجمع‌الجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند؛ زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندراد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوق‌الجیشی با وجود تسلط ایراتن بر تنگه هرمز آن جزایر ارزشی ندارند.» (عباس پرتوی مقدم، همان)
جدای از اینکه آیا با این جنس استدلال‌ها می‌توان از بخشی از خاک کشور صرف‌نظر کرد، این پرسش مطرح می‌شود که آیا واقعا جزیره بحرین هیچ ازرش و مزیتی نداشت؟ در پاسخ به این پرسش، حتی اگر نخواهیم بر دانسته‌های کنونی که این روزها درباره مزیت‌های بحرین مطرح است تکیه کنیم و براساس آنچه در همان موع از مزایای بحرین آشکار شده بود پاسخ دهیم، «در همان زمانم، بهره‌برداری از چاه‌های نفتی بحرین، در 1969م/ 1347ش، بالغ بر سه میلیون و هشتصد هزار تن بود. در ضمن در بحرین، به‌جز منابع نفت، منابع دیگری مانند آلومینیوم نیز وجود داشت که با استخراج آن و احداث کارخانه آلومینیوم‌سازی سود بسیاری به دست می‌آمد. علاوه بر این صنعت صید ماهی آن کشور نیز وضعیت خوبی داشت.» (ذاکر اصفهانی، همان، ص 135)

در مقام مقایسه عهدنامه ترکمانچای، که از بدنام ترین و ننگین ترین معاهده های استعماری به شمار می رود، با جدایی بحرین، باید به این نکته مهم توجه داشت که با همه ابعاد ناراحت کننده، عهدنامه ترکمانچای، پس از دوره دوم جنگ های ایران و روسیه و شکست ایران در این جنگ وسیع امضا شد اما در موضوع جداشدن بحرین از ایران، نه تنها هیچ برخورد نظامی بین ایران و کشورهای ضعیف عربی در آن دوران رخ نداد، بلکه به نوعی داوطلبانه و با ظاهرسازی بخشی از خاک ایران از آن جدا شد. غیر از این مسئله که بیانگر اوج ذلت پهلوی دوم بود، مسئله دیگر، ارزش استراتژیک بی نظیر بحرین است. هر چند در قراردادهای ترکمانچای و گلستان، ایران 263700 کیلومتر مربع از خاک خود را از دست داد و بحرین با احتساب آب های اطرافش از این منطقه بسیار کوچکتر است اما ارزش راهبردی بحرین، به عنوان نبض حیاتی خلیج فارس و گذرگاه نفتی، هم از نظر اقتصادی و هم از حیث سیاسی و نظامی به مراتب از سرزمین های از دست رفته در قرارداد ترکمانچای و گلستان بیشتر است. بنابراین شاید بتوان گفت که این قرارداد به نوعی ننگین تر از معاهده ترکمانچای و گلستان بود.

1 پاسخ به “بخشش بخشی از پهنه ایران، بحرین، توسط محمد رضا شاه

  1. بازتاب: رضاشاه و پیمان ننگین سعدآباد – بلاگ توپ·

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

تصویر توییتر

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Twitter خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s