هدیۀ ناکسان- رامین کامران

هدیۀ ناکسان- رامین کامران ، از تاربرگ «ایران لیبرال»

حال که اعتراضات اخیر رو به خاموشی رفته است، موقع ارزیابی است.
در جمع، سه موضع نسبت به این قضایا اتخاذ گشت.
یکی دولت اسلامی که به هیچ وجه نمی توانست اصالتش را از بن منکر شود، عملاً بخش اقتصادیش را پذیرفت و سیاسیش را کلاً گذاشت به حساب خارجی. حتی اگر در باب بخش دوم بیشتر سر و صدا کرد تا بهتر لوثش کند.
دومی قسمتی از اپوزیسیون که هم بخش اقتصادی را پذیرفت، هم سیاسی را و هم، در نهایت، مسئلۀ دخالت خارجی را مورد توجه قرار داد. بسیاری بودند، از جمله ما.
سوم، قسمت دیگری از اپوزیسیون که هم بخش اقتصادی را پذیرفت و هم سیاسی را ولی بر مسالۀ دخالت خارجی به کلی چشم بست. این گروه از یک سو چپی هایی بودند که به خیال به میدان آمدن پرولتاریا به هیجان آمده بودند و چشم دیدن هیچ نقصی را نداشتند، و البته سلطنت طلبانی که تصور می کردند همه چیز به قامت آنان دوخته شده و اصلاً جز حسن در تمامی ماجرا نمی دیدند.

هر نظری که راجع به وجود و تعادل عناصر اصلی واقعه داشته باشیم، می باید دستاوردهای آنرا بسنجیم و راهی را که به سوی آینده گشوده است، بشناسیم. دو نکته اساسی بود.
اولی که چشم همه را گرفت و بی نهایت هم مهم بود، خلاص کردن ما بود از حضور اصلاح طلبان. البته فقط در صحنۀ اعتراضات ایران، نه در بی بی سی، چون در وقت آنتن این گروه تغییری ایجاد نشد. تصور می کنم اگر گروه اخیر ناچار شود از ایران رخت سفر بر بندد، در نهایت همانطور که چیان کای چک رفت در تایوان مستقر شد، در بی بی سی حکومت دلخواه خود را تشکیل خواهد داد. ولی به هر صورت مزاحمتشان از سر آزادیخواهان رفع شد. مردم ایران، حقاً در این قهوه خانه لکنتی خیلی معطل شدند، ولی به اصطلاح، بالاخره از اصلاح طلبی، عبور کردند. نکتۀ دوم، مسالۀ روشن شدن تکلیف رابطۀ مذهب و سیاست است که به نوعی به همان اولی بسته بود. این بار معلوم شد که در ایران آینده، جایی برای اسلام سیاسی پیش بینی نشده است.
من از روز اول ـ مانند بسیاری دیگر ـ نسبت به دخالت خارجی در این وقایع که روز به روز هم روشنتر شد، بسیار حساس بودم. یکدستی شعار ها در چهار گوشۀ ایران، دورگیری سریع و رادیکال شدن بسیار سریع شعار ها و حتی رفتار معترضان، اینکه مردم ناگهان در نقاطی بسیار دور از هم، همزمان دلشان برای پهلوی ها تنگ شده، و البته اصرار رسانه های خارجی بر برجسته کردن این وجوه از واقعه ای که بسیار بی نظم بود و… همه ظن دخالت و برنامه ریزی خارجی را تشدید می کرد.
تصور می کنم که طرح و دست خارجی هر چه بود، با دخالت و جهتی که به حرکت داد، در حقیقت جای اصلاح طلبان را که از دورۀ خاتمی به این طرف، از داخل مملکت، ولی با همین تکنیک های دو ریالی مردم را بازی می دادند، گرفت و کوشید تا ایرانیان را به راه دیگری ببرد. هرچند در بردنشان به این راه و لااقل برای گسیل کردنشان به مقصدی که می خواست، موفق نشد، کاری که کرد، از چالۀ بکسباد اصلاح طلبی خارجشان کرد. این واقعه برای همه مهم بود و برای آزادی خواهان از همه مهمتر، چون ارث وقایع اخیر برای اینها خواهد ماند. به این دلیل اساسی که هوچی گری و شلوغ بازی کوتاه مدت نگرفت و حال که وارد بازی دراز مدت شده ایم که رضا پهلوی یا هر کس را که به جایش علم کنند، نفس کافی برای دویدن در این راه نخواهد داشت. در این زمینه، برد با ما خواهد بود. مضامینی را که کوشیدند در شورش اخیر راه بیاندازند، از نظر بگذرانیم تا مطلب روشن شود.
وقتی اصلاح طلبی را پس می زنید، منطقاً انقلاب را برگزیده اید. سلطنت طلبان که انقلابی نبودند و خود رضا پهلوی از همه کمتر بود. همه یکشبه انقلابی شدند، خوش آمده اند، ولی انقلابی هم که خوابش را دیده بودند، انقلاب یک شبه بود که نگرفت. بازی عبارت از حرکت سریع بود برای جلب مردم و زدن ضربۀ کاری، کودتایی که ادای انقلاب را در می اورد، یا بگوییم انقلاب رنگی. وقتی نشد، نشده و وقتی نفس اعتراض ریشه داشت و ماند که دارد و می ماند، بازی وارد مرحلۀ دراز مدت می شود که اینها نه ابزارا تئوریکش را دارند، نه استراتژی و نظریه پردازیش را کرده اند. اینها پیش ماست و ماییم که می توانیم از آنچه حاصل گشته، استفاده ببریم.

دوم مسالۀ پس زدن مذهب از میدان سیاست. رضا پهلوی از اول دائم حرف سکولاریسم زده که بی معنی است. همۀ آنهایی که می خواهند تظاهر به موضع گیری در برابر مذهب بکنند و نه فکر درستی دارند و نه حرفی و خودشان را هم نمی خواهند در این و آن دنیا دچار دردسر بکنند، همین را می گویند. میگویید اشکال ندارد، قبول دارم، اشکال ندارد، ولی توی این کلمه قرار است چه باشد؟ بپرسید و اگر جوابی گرفتید برای من هم تعریف کنید. وقتی از مرحلۀ شعار های هول هولکی، وارد مرحلۀ کار جدی بشوید که زمان می برد، باید به اندازۀ لزوم هم حرف داشته باشید، وگرنه در می مانید. چارۀ درست برای رد کردن مذهب از میدان سیاست، لائیسیته است و خیلی جدی تر از سکولاریسم و این حرف هاست. برای متقاعد کردن مردم در مورد جدایی دین و سیاست هم باید حرف حساب داشت. نه رضا پهلوی و نه دیگرانی که دنبال سکولاریسم هستند، هیچ کدام چنین گفتاری ندارند، حتی برای مهم ترین بخش کار که تعیین تکلیف روحانیت است. تصادفی نیست و دلیل دارد، اصلاً خیال ندارند کاری جز برگشتن به زمان شاه بکنند که تازه در دورۀ خود شاه هم کارها در حد سر هم بندی مصلحت گرا بود، نه بیشتر.

سوم برسیم به این داستان تنگ شدن دل مردم برای سلطنت و خانوادۀ پهلوی که نوآوری اصلی بود و به نظر من، بهترین نشانۀ دخالت خارجی. اگر سلطنت طلبان اینهمه بر اصالت کل حرکت پا می فشارند، از عشق همین جنبۀ آن است. وضع این یکی، از دوتای اول بسیار خرابتر است. چون آنها قابل تصحیح بود و این نیست.
در این مورد آخر، حرف اصلاً درست شدنی نیست. نه از سابقۀ سلسلۀ پهلوی می توان چشم خیر داشت و نه از سابقۀ نمایندۀ فعلیش. این حکایت سلطنت چیزی نیست که به این راحتی و بعد از تمهید مقدمه در حد چهار برنامۀ بنجل تلویزیون من و تو و چند تا مصاحبه در بوق های خبری آمریکایی و انگلیسی، بتوان به خورد ملت ایران داد. بهای خلاصی از شر این خانواده، انقلاب اسلامی بود و قدرت گیری خمینی که به نهایت درجه کلان بود و مردم به دلیل سخت جانی محمدرضا شاه که به هیچ قیمت حاضر به امتیاز دادن نبود، وادار به پرداختش شدند.
دیگر در دوران قاجاریه نیست که مردم بخواهند با دادن حد اقل هزینه و کمترین تغییر، نظام سیاسی مملکت را دمکراتیک بکنند که به مشروطه کردن سلطنت موجود راضی بشوند. آن مشروطه و قانون اساسیش را همین پهلوی ها به کثافتی کشیدند که خمینی آدمی توانست مردم را وادارد تا بدان پشت کنند. سلطنت به خودی خود، آنهم سلطنت پهلوی، هیچگاه در ایران مترادف آزادی نبوده که حالا که رفته دوباره برش گردانیم. اسلام هم درست به همین ترتیب، به هر چه ارتباط داشته، آزادی جزوش نبوده، سابقۀ چهل سال اخیر هم که هست.
حذف اسلام از جمهوری و سلطنت از مشروطه، قرینۀ همدیگر است و الان موقع اجرایشان. شعار جمهوری ایرانی که از جنبش سبز به این یکی ارث رسید، در عین نحیف نمودن، بسیار قوی است چون از دل خود مردم ایران برخاسته و به هر صورت بیان منطقی خواست رسیدن به دمکراسی از سوی آنهاست، هم با نفی سلطنت و هم اسلام سیاسی. این شعار که شعار ما هم هست، آینده را رقم خواهد زد.
حرف آخرم را بزنم. دخالت خارجی در وقایع اخیر محرز بود، هدفش هم، کمابیش روشن. ولی می بایست در یک حرکت به نتیجه می رسید که نرسید. ارثش به خودش نمی رسد، می رسد به آزادیخواهان. هدیه را بپذیرید و هدیه دهنده را بفرستید برود پی کارش.

۹ ژانویۀ ۲۰۱۸
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است
rkamrane@yahoo.com

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s