«عفو عمومی و آشتی ملی- آب دهان بر چهره ی مردم و تاریخ یا تف سر بالا؟»-شهره آزاد
هنوز زمستان سرد و سیاه تاریخ ایران بپایان نرسیده، هنوز فرزندان ایران زمین از پیر و جوان، خرد و کلان در سیاه چال های سرد و سیاه این زمستانییان خونریز اسیرند که فرمان یا بهتر بگوییم «مژده ی » عفو عمومی از سوی کسی صادر می شود. کسی که هنوز پایش به ایران نرسیده, خود رایی آغاز کرده و بجای میلیونها ایرانی تصمیم می گیرد و قاتلان فرزندان مادران و پدران داغ دیده، قاتلان شوهران زنان داغدیده ، جلادان خواهران و برادران بسیاری از مردم داغدیده از انقلاب را عفو می کند! نزدیک چهل سال است که در ایران ما حمام خون براه افتاده ودرهرسحر گاه بجای بانگ بلبلان عفریت مرگ بر فراز زندان ها نعره می کشد و خانواده های دیگری داغدار می گردند و آنگاه مژده و وعده ی عفو عمومی می رسد. باید از این شخص پرسید عفو چه کسی و چرا؟ آیا مردم ایران جانشان را از لب جوی آورده اند که عده ای بیا یند و تیغ بر کشند و بعد هم مثل آب خوردن مشمول عفو ایشان گردند؟
این نحوه ی عفو کردن عیوبی چندگانه دارد. نخست آنکه «از کیسه ی خلیفه بخشیدن است». در کشوری که شمار بیشماری اعدام شده اند و به دوشیزگان پیش از اعدام تجاوز «شرعی» شده است. دست و پای عده ای بخاطر یک قرص نان زیر تیغ اره ی این جانیان رفته و اکنون با یک دست و یا با یک پا به اصطلاح «زندگی می «کنند. کودکانی که به زندان این جانیان اسیر می گردند آنقدر در پشت آن میله های سرد و در سیاهی آن تاریک خانه ها می مانند تا به از نو جوانی به جوانی رسند و آنگاه اعدام گردند, «دوره ی جوانی «که باید برای نو جوانان دروازه ی امید و پیشرفت باشد برای کودکان این مرز و بوم به دروازه ی ی مرگ بدل شده. از جنگ و بی آبی و شلاق و اختلاس های نجومی و سایر جنایات این چاقو کشان و بی همه چیزان همه آگاهیم و آنچه گفته شد جز مشتی از خروار نبود. از فقر و فاقه، از اعتیاد و از زنان و دختران خود فروش, از گور خوابی, از فروش کلیه و سایر اعضای بدن بخاطر یک لقمه نان, از آلودگی هوا و آلودگی گوشت و بازار داروهای تقلبی و از کاربرد داروهای بیهوشی چینی مرگ آور در بیمارستانها و از انواع و اقسام جنایات چهل ساله کمتر بگویم چرا که در این مجال نمی گنجد.
با اینهمه خسارات و صدمات جبران نا پذیر که به جان و مال مردم ایران وارد آمده ناگهان کسی پیدا می شود که سینه جلو داده و مشت بر سینه می کوبد و » یک تنه» همه ی این جنایتکاران را عفو می کند. گویی که مردم جان خود را از لب جوی آورده اند تا وجه المعامله ی قدرت شود. این یک نفر کسی است که حتی یک ساعت در زیر ستم این حکومت، در فضای داخل کشورزندگی نکرده و آنچه بر مردم ما گذشته و می گذرد را تجربه نکرده. این یک نفرحتی کمترین مشکلات زندگی روزمره ی یک شهروند عادی در کشور های نسبتا آزاد را تجربه نکرده, معلوم است که باید تا این اندازه کوردل و یا سر خوش باشد که این جماعت را عفو کند و بدین ترتیب نه تنها در جایگاه قاضی بنشیند! بلکه بی دادگاه و بی محکمه و بی محاکمه ببخشد جلادانی را که بی دادگاه و بی محکمه و بی محاکمه ایرانیان را کشته اند…. نکبت و بلا را ما مردم کشیدیم و یک نفر از کیسه ی ما می بخشد…
بدین ترتیب با چنین حاتم بخشی هایی اصولا باید در لزوم تشکیل دادگاه های حقیقت یاب و حضور قربانی و شهود در چنین داد گاه هایی تجدید نظر شود و نیز باید مقوله ی حقوق بشر را نیز بوسید و به کناری نهاد و دانست که انسانها مشتی مجنون و ناقص العقلند که یا امتند یا ر عیت و در هر دو صورت کسی در راس هرم «نکبت» باید برایشان تصمیم بگیرد، کسی که یک چیزی هم بر سرش گذاشته…
با خود بیندیشیم چه حکایت دهشتناکی بود اگر پس از سقوط نازی های جنایتکار آلمان، کسی می آمد و آن جانیان را مورد مرحمت و عفو عمومی قرار می داد و آنگاه طی مراسمی جنایتکاران در کوی و برزن راه می افتادند تا با قربانیان، «آشتی ملی» و روبوسی کنند…
اگر روزی چنین فاجعه ای رخ دهد و جانیان در ایران- که از همین حالا از شنیدن نوید عفو عمومی و آشتی ملی قند در دلشان آب می شود- مورد این چنین مرحمتی قرار گیرند و با مردم آشتی و روبوسی کنند! باید این بخش سیاه تاریخ را از صفحه ی ذهن و کتابها پاک کنیم ولی بدانیم که فراموشی یا حذف تاریخ منجر به تکرارآن خواهد شد.
و اما با این آب دهانی که بر چهره ی مردم ایران ،بشریت و تاریخ انداخته شده چه کنیم؟ تکلیف تف سر بالا که روشن است…خودتان یک جوری پاکش کنید !
-شهره آزاد