دکتر محمد مصدق: کمونیزم را بهانه کردند تا صد سال دیگر نفت ما را غارت کنند

از برگه دکتر محمد مصدق رهبر ملی ایرانیان و برگه دکتر مصدق در فیسبوک


«اگر من را به اعدام هم محکوم کنند، نمی پذیرم که در مملکتی قانونی شاه بتواند نخست وزیر را عزل کند …»
تراژدی تنهایی.کریستوفر دو بلگ
___
جیمز رایزن (تحلیل گر، روزنامه نگار و نویسنده نیویورک تایمز)در کتاب اسناد تاریخی، محرمانه سیا در ایران مینویسد (سال ۲۰۰۰): بی شک مصدق در یک کودتا سازمان یافته آنهم از سوی سازمان اطلاعات مخفی بریتانیا (اس‌آی‌اس، در بعضی منابع به آن ام‌آی۶ (MI6)میگویند وآژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا CIAیا سی‌آی‌اِی) سرنگون شد .

دکتر مصدق در مبارزه ضد استعماری و بهره کشی خاورمیانه یک سرو گردن از همه بالاتر است.
—————-
برگرفته از کتاب همه مردان شاه، استیون کینزر، ص ۳۰۷-۳۰۸
مصدق از استبداد بیزار بود و اعتقاد داشت که همه ی ایرانیان باید اجازه داشته باشند تا هر آن چه را که می خواهند بگویند و انجام دهند. این حقیقت که کمونیست ها از نظام های دموکراتیک اروپای شرقی برای رسیدن به قدرت سوءاستفاده کرده و دموکراسی را نابودکرده بودند، ظاهرا تاثیری بر ذهن او نگداشته بود.
با این حال، مصدق را به رغم سوء داوری های تاریخی اش، نمی توان نخست وزیری شکست خورده دانست. دستاوردهای او ژرف و حتی دگرگون ساز بود. او مردم خود را در مسیر سفری دراز و دشوار به سوی دموکراسی و خوداتکایی قرارداد، ونه فقط تاریخ آنها، که شیوه ی خودنگری و جهان نگری شان را برای همیشه تغییر داد. وی بر سیستم امپراتوری بریتانیا ضربه ی ویران گری وارد آورد و سقوط نهایی ان را تسریع کرد. مصدق الهام بخش همه ی کسانی درجهان شد که معتقدند ملت ها می توانند وباید برای حق تعیین سرنوشت خود در آزادی، مبارزه کنند. وی در تاریخ ایران، خاورمیانه و مبارزات ضداستعماری یک سر وگردن از همه بالاتر است. هیچ شرحی از تاریخ قرن بیستم بدون اختصاص به او کامل نیست.
محمد مصدق در زمان خود چهره ای تابناک و بی رقیب بود. وی یک از بزرگترین امپراتوری های عصر را به لرزه انداخت و دنیا را تغییر داد.مردم در همه جا او را می شناختند. رهبران جهان به دنبال نفوذ بر او و سپس برافکندنش بودند، بنابراین هیچ کس حیرت نکرد وقتی نشریه تایم وی را بالاتر از هری ترومن، دوایت آیزنهاور و وینستون چرچیل به عنوان مرد سال ۱۹۵۱(۱۳۳۰)برگزید.


دکتر مصدق و سعید فاطمی و دو نامه؛ از یاد کردن از دکتر حسین فاطمی تا نپذیرفتن نوشتن واژه رهیر در زیر یک عکس
———–
نامه های دکتر مصدق- محمد ترکمان- ص۲۹۰ و ۳۰۷
دکتر مصدق در نامه ای به دکتر سعید فاطمی می گوید:
۲۵ مهرماه ۱۳۴۰: قربانت گردم؛ مرقومه محترمه عز وصول ارزانی بخشید و الطاف مبذوله موجب نهایت امتنان گردید. قبول بفرمائید آن کس که از دست ما رفت و یک عده مردم خیرخواه وطن پرست را داغدار نمود، همان شادروان دکتر حسین فاطمی است که هر وقت به یاد زجرهایی که به آن راد مرد داده شد می آیم بی اختیار متاثر می شوم و یقین دارم که نام نیکش همیشه در صفحات تاریخ ایران باقی خواهد ماند. از وضعیت بنده گویا درست اطلاع نداشته باشید که از این قلعه نمی توانم خارج شوم و با کمتر کسی مکاتبه می کنم…اکنون متجاوز از ۵۰ نفر سرباز و گروهبان اطراف بنده هستند که اجازه نمی دهند با کسی ملاقات کنم غیر از فرزندانم.

احمدآباد- ۳ فروردین ماه ۱۳۴۲ :…گرچه عیدی برای ما نیست که بتوانیم از روی حقیقت به یکدیگر تبریک بگوییم. با این حال از این عید سیاسی باید استفاده کرد و از حال هم مطلع گردید. خواهانم که در این سال به سرکار علیه خانم والده محترمه [بانو سلطنت فاطمی، خواهر دکتر حسین فاطمی] و شما خودتان، مبارک و میمون باشد و سالهای بسیار در کمال صحت و خوشی به سر برید. از حال بنده اگر خواسته باشید، بد بود و کسالت خانمم آن را بدتر کرد و اکنون قریب ۲۰ روز است که در بیمارستان بستری است و دل خوشم از اینکه می گویند خطر را رفع کرد. عکسی را که خواسته اید و ناقابل است تقدیم می کنم جمله رهبری را نتوانستم بنویسم، چونکه رهبر را باید ملت تعیین کند نه بنده که سالهاست از همه جا بی خبرم و در این زندان به سر می برم و به انتظار خاتمه حیاتم. بیش از این عرضی ندارم و سلامتی همگی را خواهانم.

ایران دوران مصدق و چشم انداز آن
——————-
ایرانی میهن پرست؛ محمد مصدق و کودتای انگلیسی- آمریکایی، کریستوفر دوبلیگ، ص ۲۵۹-۲۶۰
دشمنان مصدق او را شخصیتی زیانبار و منفی باف می نامیدند، در حالی که بینش سیاسی او عاری از تعصب و ترقیخواهانه بود و با گذشت زمان و سپری شدن عمر پخته و جاافتاده شده بود. با اقدامات دوران نخست وزیری و باورهای دیرینه اش امکان داشت بتواند چهره ایران را تغییر دهد و کشور را طبق دلخواهش بازسازی کند.
در دوران مصدق، ایران در امور خارجی به غرب گرایش داشت و با فروش نفت به جهان آزاد و دوستی محتاطانه با ایالات متحده، به غرب وابسته بود. اما در برابر همسایه شمالی مودب و رسمی باقی می ماند و هیچ گرایشی به بلوک کمونیست نشان نمی داد. در امور داخلی در خاورمیانه آن زمان، به استثنای اسرائیل، ایران به میزانی تصورنکردنی دموکرات بود. در جهان دیکتاتوری ها، وابستگی ها و دموکراسی های دروغین، با ضربات پی درپی که دولت مصدق به طبقه حاکم می زد، می توانست مساوات طلب و خواستار توزیع مجدد ثروت باشد. با اقتصادی هدایت شده که قدرت «هزار فامیل» را تضعیف می کرد و با نخبه سالاری (شرط باسوادی رای دهندگان و تمایل به گزینش وزیران تحصیل کرده فرانسه) حکومت کند. در امور اجتماعی، جدایی دین [از سیاست] و آزادی فردی می توانست آهن ربای دولت مصدق باشد و حجاب و مشروبات الکلی مسئله شخصی تلقی شود. دیر یا زود، زنان حق رای دادن پیدا می کردند.

دکتر مصدق متفاوت با دیگر نخست وزیران ایران بود.
———————
جامعه شناسی نخبه کشی قائم مقام/امیرکبیر/مصدق- علی رضا قلی- ص ۲۱۳-۲۱۴
نخست وزیر ما در مورد مردم سخت مأخوذ به حیا بود. نه چون ماکیاول بود که تمام اندرون سیاست را بر ملا کند و نه لاابالی که به اصول آن سرسپرد، بلکه سیاست مداری بی نهایت شریف بود که سعی وافری داشت از کسی بد نگوید، حتی از دشمنانش چه رسد به مردم که تنها برای آنها زندگی می کرد. روی این عقیده و ایمان بود که «هر چه فحش شنیدم و یا در جرائد بی مسلک مزدورخواندم، پر کاهی بر من اثر ننمود. و هر وقت به یاد پندی می آمدم که از مادرم شنیدم و آن پند این بود که “وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که آنها در راه مردم تحمل می کنند” برای مبارزه بیشتر حریص می شدم و خود را بهتر مجهز می کردم.» و «من این نهضت را تا زنده ام ادامه می دهم و از راه منحرف نخواهم شد.»
«…امروز مبارزه بزرگی را ملت ایران شروع کرده است که هیچ کس بابت آن غافل نیست، البته این گونه جنبش های اجتماعی باید در مقابل هر گونه محرومیت، ایستادگی و در برابر آن آماده باشند و هیچ مبارزه ای هر قدر کوچک و ناچیز باشد به آسانی به نتیجه نمی رسد. تا رنج نبریم گنج میسر نمی شود و در این راه، سعی ناکرده به جایی نتوان رسید.» این سخن چقدر با سخن مسئولین دیگر و برنامه های نخست وزیران دیگر فرق می کند که می خواستند با پول نفت مردم را اغفال کنند. یا اینکه با اشاره به فلان ثروت و معدن نوید جنت عدن و بهشت آینده روی زمین را به ارمغان آورند، و مملکت را چنان آباد کنندکه همه دنیا به به حسرت و حسادت بنشینند. مخبرالسلطنه، امینی، زاهدی، فروغی، سهیلی، میرزا حسن خان سپهسالار، هویدا، قبلی ها بعدی ها، همه در این جناح قرار دارند. هیچ وقت مردم را به عمق مطلب واقف نکردند و از مردم کار سخت نخواستند و فعالیت اجتماعی- اقتصادی جدی از آنها مطالبه نکردند، بلکه در عمل و سربسته به مردم فهماندند که شما ساکت باشید ما با «پول نفت، تکنولوژی غرب و انتقال آن و کارشناس و متخصص غربی و کمک فنی آنها» به سر منزل مقصود می رسانیم و به تمدنی عظیم خواهیم رسید.

۱۱ آذر ۱۳۲۳؛ محمد مصدق، مردی که یک تنه نفت ایران را از گلوی شوروی بیرون کشید!

مصدق و نبرد قدرت-همایون کاتوزیان،ص ۱۲۰-۱۲۴
مصدق؛سالهای مبارزه و مقاومت- سرهنگ غلامرضا نجاتی- جلد ۱،ص ۵۷،۶۵،۶۷

بدون شک اوج اقدامات مصدق درمجلس چهاردهم-چه در آن زمان و چه از دیدگاه اهمیت تاریخی-نقش منحصربه فرد و یگانه او در رد تقاضای شوروی برای کسب امتیاز اکتشاف و بهره برداری نفت در شمال ایران بود. هنوز نیروهای اشغالگر شوروی در خیابان ها بودند که در شهریورماه ۱۳۲۳، کافتارادزه معاون وزیر خارجه شوروی به ایران آمد و ازدولت ایران درخواست واگذاری امتیازنفت شمال را کرد. منطقه ای که کافتارادزه امتیاز انحصاری آن را می خواست تمامی استان های شمالی ایران یعنی همان مناطقی بود که درقرارداد ملغی شده ۱۹۰۷ انگلستان-روسیه جزو منطقه نفوذ روسیه به حساب آمده بود. دولت ساعد مراغه ای و اکثریت مجلس آشکارا مخالف دادن چنان امتیازی بودند. اماچون هردوی اینها بدنام و عامل شناخته شده انگلستان به حساب می آمدند نمی توانستند افکار عمومی را علیه چنان پیشنهادی ازناحیه شوروی برانگیزانند. حزب توده چه درمجلس و چه درخارج ازمجلس ازپیشنهاد شوروی حمایت می کرد، حالا فقط یک نفر مانده بود که می توانست از پس این مهم برآید.
دکتر مصدق بی آنکه به ایادی چپ و راست قدرت های خارجی مجال تدارک توطئه ای تازه بدهد، طرح منع واگذاری امتیاز نفت ایران به بیگانگان به هر عنوان را در جلسه ۱۱ آذر ۱۳۲۳ را تسلیم مجلس کرد و آن را فی المجلس از تصویب گذراند. این طرح که به ابتکار دکتر مصدق و بدون زمینه چینی قبلی تهیه شده بود و مورد تصویب نمایندگان حاضر در جلسه، به استثنای فراکسیون حزب توده قرار گرفت، تحسین ستایش قاطبه ملت ایران را برانگیخت. همچنین مصدق را در معرض انتقاد دولت شوروی و طوفانی از حملات حزب توده قرار داد.
سید جعفر پیشه وری، مدیر روزنامه آژیر، نیز که طرح ایجاد فرقه دموکرات و تجزیه آذربایجان را تهیه می دید، مصدق را به باد حمله گرفت و نوشت:« شما، دکتر مصدق به املاک و دارایی خود بیش از منافع ملت علاقه دارید. شما از بزرگترین ملاکین این کشور می باشید. اغلب لوایح تقدیمی شما به مجلس روی حفظ طبقه مالکین بوده است. شما از آزادی ملت می ترسید. شما از دوستی اتحاد شوروی بیمناک می باشید.شما اگر واقعا ملت پرست هستید و واقعا می خواهید فداکاری کنید، بفرمایید، این گوی این میدان، امتیاز مضر دارسی را لغو کنید[دکتر مصدق ۶ سال بعد در سال ۱۳۲۹ چنین کرد] خودتان هم می دانید این شدنی نیست.»
احسان طبری نوشت:شمال و جنوب ایران به ترتیب حوزه های امنیتی مشروع شوروی وانگلستان اند. واضح بود که توده ای ها از زبان کافتارادزه سخن می گویند، وی در دیدار با ساعد نخست وزیرگفته بود«ما خواهان یک حوزه امنیتی هستیم. ما از شمال ایران فقط نفت نمی خواهیم.»
این مساله زمینه خوبی برای طرح و پیشبرد سیاست موازنه منفی مصدق بود.خط مشی پیشنهادی مصدق برپایه تاریخ ایران وتجربه های جاری دررابطه با شوروی و بریتانیا بود. بر اساس سیاست موازنه منفی یا موازنه عدمی: واگذاری امتیازهای تجارتی به خارجیان در سده نوزدهم منجر به مداخله روزافزون روسیه و انگلستان درسیاست داخلی ایران گردید. این امرمانع بزرگی در راه استقلال کامل کشور، استقرار حکومت قانون، پیشبرد دموکراسی و ترقی، تحقق حقوق و آزادی های مردمی بود. این استدلال مبنای سیاست آتی ملی شدن نفت و خودداری مصدق از بازگشت شرکت نفت ایران و انگلیس به کشور به هر صورت و به هر قیمت بود، تصمیمی که سرانجام سقوط دولت وی را در ٢٨ مرداد ۱۳۳۲ به دنبال آورد.

از برگه امیر البرت در فیسبوک
اندرز دکتر مصدق به محمد رضا شاه پهلوی ؛
(دکترمصدق درجلسه علنی مجلس شورایملی با قدردانی واحترام نسبت به شاه میگوید:
اعلیحضرت حساب خودتان را با حساب شاه فقید یکی نکنید والا ورشکست می‌شوید..
(قسمتی ازبیانات دکترمصدق ازصورتجلسه مجلس شورایملی ایران) .
____
ازصورتجلسه 4 خرداد 1329 مجلس شورای ملی ایران
…من به خوبی و محبتی که ارنست پرون در حقم نموده‌ است هیچوقت فراموش نمی‌کنم ایشان اهل سوئیس و اوقاتی که اعلیحضرت همایونی شاهنشاهی در آنجا تحصیل می‌فرموده‌اند با دربار مربوط شده ‌است آقای پرون ناخوش ودرمریضخانه نجمیه بستری و خوب شد وقتی خواست برود از پسر من تشکر نمود پسرم گفت اگر شما می‌خواهید از من تشکر کنید بروید پدر مرا که در زندان است مرخص بکنید گفت چشم خدا شاهد است هیچکس قادر نبود نزد شاه فقید رضا شاه از من شفاعت بکند مگر این شخص که رفت به اعلیحضرت عرض کرد تمام خدمات و زحماتی که در راه شما کشیده‌ام به این مصالحه می‌کنم که یک زندانی را خلاص کنید شاه فرموده بودند از او بد نشنیده‌ام و می‌روم از او وساطت می‌کنم. رفتند حضور پدر تاجدارشان و از من توسط فرمودند شاه امر کردند که یک قدری تأمل بکنید و بالاخره بعد از بیست روز دستور دادند که مرا از زندان بیرجند به احمدآباد منتقل و در آنجا تحت مراقبت مأمورین شهربانی باشم موقع تشرف به پیشگاه اعلیحضرت عرض کردم من این خوبی را تا عمردارم فراموش نمی‌کنم (احسنت) و تا عمر دارم کمر خدمت ذات ملوکانه را بسته‌ام اکنون که شرفیاب شده‌ام دو استدعا دارم فرمودند بگویید عرض کردم یکی این است که اعلیحضرت حساب خودتان را با حساب شاه فقید یکی نکنید والا ورشکست می‌شوید فرمودند چرا ورشکست می‌شوم؟ گفتم برای اینکه اعلیحضرت فقید یک عملی در این مملکت کرده‌اند که دشمن زیاد دارند اگر شما فرمودید که هرکس با شاه مخالف بود یا شاه با او مخالف بود منهم با او مخالف هستم درست نمی‌شود الملک عقیم شاه باید بفرمایند در راه مملکت در راه وطن نه پدردارم و نه مادر نه خواهر دارم نه برادر من شاه مملکتم اگر اینطور فرمودند یک عظمت و یک جلالتی پیدا می‌کنید که شهره آفاق شوند که پدر شاه هم به استصواب جلالت شاه جلالت پیدا می‌کند ولی اگر اینکار را نکنند این را صلاح خانواده سلطنت نمی‌دانم دوم اینکه در امور دولتی دخالت نفرمایند به جهت اینکه پادشاه مشروطه آن کسی است که هیچکس با او مخالف نباشد و همه مردم با شاه موافق باشند وقتی که شاه تشریف بردند در هیئت وزراء و فرمودند که این شخص باید استاندار باشد 9 نفر دیگری که داوطلب استانداری هستند با شاه مخالف می‌شوند وقتی که شاه فرمودند یک نفر باید وکیل بشود 135 نفر دیگر هم همین انتظار را دارند و اگر شاه نفرمود با شاه مخالف می‌شوند بنابر این دخالت اعلیحضرت در امور مملکت بهیچ وجه به صلاح شاه و مملکت نیست. ممالک مشروطه باید از مملکت مشروطه اصلی تقلید کند که انگلستان است اگر کسی دید که پادشاه انگلستان در یکی از این امور دخالت بکند اعلیحضرت هم بفرمایند بی ضرر است. عظمت و جلالت انگلیس به این است که شاه در این قبیل امور دخالت نمی‌کند و یک رجال بزرگی آنجا هست که مملکت را به اینصورت درآورده‌اند شاید خیال نمود که در انگلستان فقط یک چرچیل و یا یک اتلی است. عظمت و پیشرفت سیاست بین‌المللی انگلیس مرهون رجال بیشماریست که دارد. مملکتی که رجال ندارد هیچ چیز ندارد مخالفت من با دیکتاتوری این بود که از خصایص دیکتاتوری یکی این است که مملکت فاقد رجال و دیکتاتور رجل منحصر بفرد باشد آنهایی که عقیده به این رژیم دارند باید فکرکنند که بعد از دیکتاتور کارمملکت چه می‌شود. وضعیت امروز ما عکس‌العمل دوره دیکتاتوری است اگر مملکت رجال داشت اگر مملکت اشخاص علاقمند داشت چرا وضعیت اینطور بود از اعلیحضرت هیچکس با حسن نیت تر نیست (صحیح است) شاهنشاه وطن خود را دوست دارد (صحیح است) اعلیحضرت بقدری علاقمند به اصلاحات این مملکت است که من تصور نمی‌کنم کسی از شاهنشاه بیشتر علاقمند به مملکت (صحیح است) ولی وقتی که فاقد رجال باشد شاه چه می‌توانند برای مملکت بکنند وقتی که در خانه کسی نیست چطور می‌شود کارخانه را درست کرد وقتی که در مملکت رجال نباشد وقتی که در مجلس شورای ملی نمایندگان ببخشید جسارت می‌کنم و قسم می‌خورم که اگر انتخابات آزاد باشد باز مردم یک عده از شما را انتخاب می‌کنند ولی اختلاف من فقط بر سر اینست که اعتبارنامه نمایندگان را کی بدهد؟ اگراعتبارنامه نمایندگان را ملت داد نمایندگان نوکر ملت می‌شوند مثل ما نوکر ملت می‌شوند مثل اینکه ما نوکر این ملت هستیم (اشاره به تماشاچیان) و هر چه در صلاح ملت باشند اظهار می‌کنم …
___

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s