رضاشاه خود آخرین قربانی رژیم خودکامه اش شد؛ سرنوشت بزرگان و نخبگان سیاسی در رژیم او
از برگه دکتر محمد مصدق رهبر ملی ایرانیان در فیسبوک
———
در سال ۱۳۰۶ عمر مجلس ششم به پایان رسید و مصدق می دانست که دولت نمی گذارد در دوره بعد او به مجلس راه پیدا کند. انتخابات مجلس ششم در سراسر ایران جز تهران همراه با تقلب دولتی برگزار شده بود. در تهران به دلیل آگاهی وسیع سیاسی مردم و مشارکت شان در انتخابات، دولت کاری از پیش نبرده بود. اما این بار [مجلس هفتم] دولت به قدر کافی قوی بود و در پایتخت نیز انتخابات فرمایشی برگزار نمود. مصدق در آخرین روزهای مجلس ششم، شواهدی مستند دال بر دخالت دولت در انتخابات مجلس ششم ارائه نمود و پیش بینی کرد که این قبیل دخالت ها و تقلبات انتخاباتی در ادوار بعدی افزایش یابد. البته در پانزده سال بعد کسی از مصدق خبری نشنید و او در انزوای سرد خود به سر می برد.
مستوفی الممالک اندکی بعد [از انتخابات فرمایشی دوره هفتم] در گذشت. مشیرالدوله، موتمن الملک، دولت آبادی، محمد تقی بهار، فیروز آبادی، کازرونی و غیره از صحنه سیاسی کنار کشیدند. اما محمد تقی بهار تحت پیگرد قرار گرفت، به زندان افتاد و تا ۱۳۱۴ در تبعید ماند. تقی زاده با رژیم کنار آمد و وزیر دارایی شد. در ۱۳۱۲-به قراری که خود بعدا گفته است- وی مجبور شد پای قرارداد جدید نفت را امضا کند-سرانجام هم راه تبعید را به دلخواه برگزید و تا سال ۱۳۲۰ در انگلستان اقامت گزید. اما مدرس نه می توانست نبرد را پایان یافته تلقی کند و تسلیم شود و نه می توانست جلو زبانش را نگاه دارد. در ۱۳۰۷ دستگیر شد، او را کتک زدند، آنچنان که بیهوش شد. سپس او را در اتومبیلی انداختند و به زندانی قرون وسطایی در بیرجند منتقل کردند. بعدا وی را به خواف بردند. در سال ۱۳۱۶ به خانه در کاشمر منتقل شد و به دستور شاه مسمومش کردند.
این سرنوشت مخالفان بود. اما سرنوشت سیاستمداران، ارتشیان، و روشنفکرانی هم که رضاخان یا رضاشاه حمایت نمودند، در برابرش تسلیم شدند،یا راه صعود او را به قله هموار نمودند، بهتر از این نبود. تیمورتاش به نحو خفت باری از کار برکنار گردید، محاکمه شد، به زندان افتاد و پیش از آنکه دوران محکومیتش در زندان به پایان رسد به قتل رسید. نصرت الدوله فیروز(فرزند ارشد و قدرتمند فرمانفرما) از کرسی وزارت به دادگاه کشانده شد و بعد از محاکمه به جرم اختلاس ۳۰۰۰ تومانی محکوم گردید و به فاصله یکسال بعد از برکناری در زندان شهربانی [سمنان] به دار آویخته شد. علی اکبر داور وادار به خودکشی گردید. سرلشکر امیر طهماسبی در لرستان ترور شد. سرتیپ درگاهی برکنار گردید. شاه شخصا او را کتک زد و به زندان انداخت. سرلشکر آیرم توانست قبل از آنکه نوبت او برسد از کشور بگریزد. سردار اسعد بختیاری که زمانی فرمانده قوا بود و رضاشاه در آن هنگام درجه دار زیر دست او محسوب می شد و نیز صولت الدوله قشقایی در زندان به قتل رسیدند. فرخی یزدی که از نخستین هواداران رضاخان بود، به زندان افتاد و در آنجا به قتل رسید. اسدی در مشهد[داماد فروغی] به اتهام اثبات نشده شوراندن مردم شهر علیه اجباری کردن کلاه فرنگی-به جای کلاه پهلوی- برای مردان به دار آویخته شد. سرلشکر جهانبانی به زندان افتاد و تمامی اعضای فامیل او مجبور شدند نام خانوادگی شان را از جهانبانی به شاهبنده تبدیل کنند. بهرامی(دبیر اعظم)، هدایت، فروغی یکی پس از دیگری بی اعتبار شدند. تازه این فهرست نام مشاهیر و مقامات مهم رژیم است که قربانی نظم جدید شدند. شاه فرمانروای مطلق و خودکامه ای شد که کاملا در خط استبداد قرار داشت و عملا دور و بر او کسی جز چاپلوسان، چاکران و بله قربان گوها نبودند. او آخرین قربانی نظام خود ساخته خود شد، زیرا او هم سرانجام قادر نبود حقیقت را از دروغ تمیز بدهد.
مصدق ۴۵ ساله بود که از مشغله سیاسی و اجتماعی برای مدتی نامعلوم کناره گرفت. چون می دانست در آنچنان وضعیتی کاری از دستش ساخته نیست. او از قماش کسانی نبود که راه شهات را برگزیند، اما بر سر اصول اعتقادی خویش هم حاضر به هیچ نوع مصالحه و سازشی نمی شد. او به تبعیدی خود خواسته به روستای احمدآباد رفت. مصدق در سال ۱۳۱۹ توقیف شد، خانه اش را در جستجوی مدرک زیر و رو کردند، حتی اگر کاغذ پاره ای پیدا می شد که در آن از گرانی نرخ ها شکایتی شده باشد کافی بود. اما چیزی پیدا نکردند. مصدق [بدون هیچ اتهام و دادگاهی] به زندانی در بیرجند تبعید شد.
در شهریور ۱۳۲۰، به رغم اجتناب ناپذیر بودن اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، اگر شاه از پایگاه قدرت داخلی برخوردار می بود لزومی نداشت کناره گیری کند و به تبعید برود. شاه خود آخرین قربانی حکومت مطلق العنان و خودکامه خویش گردید، چون آنجا که حقی وجود نداشته باشد، تکلیف و وظیفه ای هم وجود نخواهد داشت.
مصدق و نبرد قدرت- همایون کاتوزیان، ص ۷۵،۷۶،۷۷،۷۸،۷۹ و ۸۷