از فیسبوک – Ali Sajjadi
جهت آشنا شدن به شخصیت رضاشاه، ضروری ست که کلیات باورها و اعتقادات «سیاسی – مذهبی» و «فرهنگی – اقتصادی» او را دانست. که پاره ای از آنها که مردم کمتر آگاهی دارند در ذیل بیاید:
۱) رضاشاه ضمن آنکه شعرای کهن ایران مانند حافظ و سعدی و فردوسی را می ستود، معمولا ادیبان مدرن را مشتی مجنون می دانست و گفته است:
اخیرا» بعنوان تجدد ادبی، مزخرفاتی دیده میشود که گویندگان آنرا قطعا باید تسلیم دارالمجانین نمود!…
(سفرنامه مازندران، ص ۶۸ و ص۶۴)
۲) ثروت رضاشاه در آستانه تبعید شدن او در سال ۱۳۲۰ به ۶۸ میلیون تومان و ۲۵۰۰ قطعه زمین برآورد شد. که روزنامه دیلی تلگراف به مناسبت درگذشت او، ثروتش را حدوداً ۱۲۹ هزار لیره استرلینگ تخمین زد. که تقریبا ۱۰٪ املاک حاصلخیز کل ایران متعلق به وی بود که در نهایت بجز آن املاکی که به بنیاد پهلوی تعلق گرفت و پس از انقلاب نیز به دست بنیاد مستضعفان و بنیاد علوی در جمهوری اسلامی افتاد (هنوز هم دادگاه رای نهایی نداده است)، مابقی در اصلاحات ارضی توسط محمد رضا شاه به رعیت ها و صاحبان آنها بازپس داده شد.
(دولت و جامعه در زمان رضاشاه، مرتضی ثاقب فر)
۳) نمایش دینداری و فریب روحانیت توسط رضاشاه:
….شرکت در مراسم ماه محرم و عاشورا در سال ۱۳۰۰ و تقاضا از روحانیت برای وعظ و خطابه برای سربازان درسال ۱۳۰۱
…..روزه گرفتن تمامی ماه رمضان با اعضای هیئت دولت و عزاداری برای شهادت حضرت علی درسال ۱۳۰۳
……سفر زیارتی به نجف و کربلا و به دیدار علما رفتن
…… معاف کردن روحانیت از خدمت نظام وظیفه در ۱۳۰۴
……اعلام روز عزای ملی به مناسبت بمباران شهرهای مکه و مدینه توسط رژیم سعودی که به تخریب اماکن مقدس انجامیده بود
(دولت و جامعه در زمان رضاشاه، مرتضی ثاقب فر)
۴) وسواس تحسین برانگیز رضاشاه درباره نظارت بر امور آموزشی و یکدست کردن آن، که سلیمان بهبودی، خدمتکار شخصی اش میگوید:
شاه عادت به شنیدن صدای زنگ مردسه تربیت در جنب کاخ داشت. روزی صدای زنگ نیامد و علت را پرسید که گفتند مدرسه به علت تعطیلی یکی از کارکنانش تعطیل شده که با عصبانیت علی اصغر حکمت (وزیر آموزش پرورش) را احضار کرد و پرخاش کنان بدو گفت که نتوانسته است معیار یکدستی و نظم و قانون را رعایت کند. زیرا اجازه داده یک مدرسه خاص، کلاس هایش را تعطیل کند.
(رضاشاه در خاطرات بهبودی و شمس پهلوی، به کوشش غلامحسین میرزاصالح، چاپ ۱۳۷۲، ص۳۳۶)
۵) تظاهر به متعهد بودن به انگلستان و فریب آنها که با توجه به مساعدت انگلیسی ها در روی کار آمدن وی و قدرت گیری اش، بطوریکه لردکرزن مشهور، به «لورن» هشدار داد که زیادی خوشبین نباشد! چون فکر میکند که رضاخان به خوبی می تواند شیرین حرف بزند و تلخ عمل کند
(حسین مکی، نقدکننده مصدق در کتاب مشهور دکتر مصدق و نطق های تاریخی او، چاپ ۱۳۶۴، ص۱۳۹)
۶) تصمیم شاه به تغییر ظاهری مردم کشور که منجر به اجباری شدن کلاه لگنی یا شاپو در ۱۳۱۴ گردید که دراصل برخواسته از فرهنگ چین بود و حتی با تظاهرات مردم در مشهد روبرو شد که پسر متولی حرم اعدام شد و مرحوم فروغی نیز که نزد شاه میانجیگری کرده بود، به برکناری و مغضوب شدن خودش گردید.
مخبرالسلطنه هدایت چنین میگوید:
…… در یک شرفیابی، شاه ،کلاه لگنی مرا برداشت و گفت: حالا نظرت دربارهٔ این چیست؟
من گفتم: البته سر انسان را از آفتاب و باران حفظ می کند! اما آن کلاه پهلوی که قبلا داشتیم اسم بهتری داشت. علیحضرت با پریشانی چند قدم بالا و پایین رفت و گفت، تمام کارهایی که من میکنم برای آن است که ظاهر ما چنان باشد که اروپایی ها بما نخندند. من جواب دادم بدون شک فکر پادشاه صحیح بوده است! اما با خود گفتم آنچه اروپایی ها به آن می خندند، زیر کلاه و همچشمی های بی ربط است…
(مخبرالسلطنه، خاطرات و خطرات، ص۴۰۷)
ــــــــــــــــ با سپــــــاس ــــــ عـــــلی سجادی ــــــــــــــ