از گروه تاریخ و فرهنگ ایران زمین_فیسبوک
بخش یکم
علی اکبر داور در سال 1264 هجری شمسی در تهران متولد شد.پدرش کلبعلی خان ، سالیان دراز در دربار شاهان قاجار با صداقت و درستی انجام وظیفه می کرد و شغلش خزانه داری اندرون دربار بود. وی گذشته از اینکه وظایف اداری را با علاقمندی خاص انجام می داد در تربیت فرزندان خود نیز سعی کافی معمول می داشت .
وقتی علی اکبر به سن رشد رسید تحصیلات مقدماتی را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت و پدرش چون شوق زیاد وی را به تحصیل دید تصمیم گرفت او را به یکی ازمدارس مهم تهران بفرستد.از این رو ، داور در آغاز پانزده سالگی در سلک دانش آموزان رشته پزشکی دارالفنون قرار گرفت .ولی به زودی دریافت که رغبتش به علوم انسانی چون فلسفه ، ادبیات ، تاریخ وحقوق است .
پس از هشت سال تحصیل در دارالفنون ، در حالی که زبان فرانسه را کاملاً فراگرفته بود فارغ التحصیل شد .او که سری پرشور داشت پس از فارغ التحصیلی وارد حزب دموکرات گردید و خیلی زود در آنجا جای خود را یافت . برای روزنامه های حزبی مقاله می نوشت و اخبار حزبی را را برای آنها تنظیم می کرد.او با حمایت حزب دموکرات و اعضایش وارد عدلیه شد و به سرعت ترقی کرد .ولی به زودی نیاز به ادامه تحصیل را در خود حس کرد .پس با کمک فردی که می خواست فرزندانش را جهت تحصیل به سویس بفرستد و به یک سرپرست برای آنها احتیاج داشت عازم سویس شد تا هم آن فرزندان را سرپرستی کند و هم خودش به تحصیل بپردازد .
او همواره در جریان اتفاقات داخل ایران هم بود به طوری که وقتی وثوق الدوله قرارداد 1919 را با انگلستان منعقد کرد تا به وسیلۀ آن ایران را تحت الحمایه انگلیس قرار دهد، راحت ننشست و علم مخالفت با عاقد قرارداد و اصل قرارداد را برافراشت .
او رساله ای به زبان فرانسه تحت عنوان « سیاست انگلیس در ایران » تهیه و تدوین کرد و آن را در جراید مختلف اروپا انتشار داد و سیاست انگلستان را در ایران سیاستی استعماری خواند و از ملل دنیا خواست تا ایران را از یوغ استعمارنجات دهند و به این رساله اکتفا نکرد و در دفاع از ایران مقالات زیادی نوشت.
وقتی در ایران تصویب نامۀ سجل و احوال در هیئت وزیران گذشت . وی که تا آن زمان « میرزا علی اکبر خان » نامیده می شد سفری به برلن کرد و از سیدحسن تقی زاده خواست تا نام خانوادگی مناسبی که با رشتۀ تحصیلی و شغل او قرابت داشته باشد برایش انتخاب کند .سیدحسن تقی زاده نام خانوادگی « داور » را به او پیشنهاد داد که فوق العاده مورد استقبال وی قرار گرفت و از آن تاریخ خود را علی اکبر داور معرفی می کرد.
بخش دوم
داور در اروپا شنید که در سوم اسفند 1299 ش سیدضیاءالدین طباطبایی مدیر سی سالۀ روزنامه رعد با همکاری رضاخان میرپنج سوادکوهی ، تهران را تصرف کرده و زمام امور را در دست گرفته اند و تمام رجال درجه اول مملکت را مانند عین الدوله ، سپهسالار ، فرمانفرما، قوام السلطنه ، مستشارالدوله و خلاصه هر چه « دوله » و « مُلک » و « سلطنه » بوده حتی سیدحسن مدرس روحانی سیاستمدار جنجالی را در کنج زندانها جای داده اند . اعلامیه های مهیج و فریبندۀ رئیس الوزرا نوید اصلاحات می دهد ، مشاغل مهم مملکت که تا چند روز قبل بین عده ای معدود ردو بدل می شد اکنون به افرادی واگذار شده که هرگز خواب آن را نمی دیدند .
در این روزها بود که داور بدون هیچ تردیدی تصمیم گرفت فوراً به ایران مراجعت کند و خود را در اختیار سید ضیاء الدین که مدتی با او در روزنامه رعد همکار بوده است ، قرار دهد.
علی اکبر داور حتی منتظر فرصت دفاع از رسالۀ دکترای خود نشد چون نمی خواست این فرصت طلایی را از دست بدهد لذا عازم ایران شده تا در تحولاتی که بوجود آمده است از بازیگران صحنۀ سیاست شود .
در اواخر خرداد 1300 خورشیدی وارد تهران شد ولی اوضاع را به طرز دیگری دید. سید ضیاءالدین دوست و همکارش از رئیس الوزرایی معزول و به خارج تبعید شده بود، دوستان و همکاران سید در زندان یا تبعید به سر می بردند ، زمام امور کشور به دست میرزا محمدخان قوام السلطنه سپرده شده است ، دوله ها و سلطنه ها از زندان بیرون جسته جانی تازه گرفته اند و هرکس نام سید را بر زبان جاری کند او را مثله خواهند کرد.
داور پس از ورود به تهران متوجه شد که کودتای انجام یافته آثاری بوجود آورده و آن قشون جدیدالتأسیس و فرمانده آن است .او با چند تن از رجال مؤثر آن روز مثل محمدعلی فروغی ، مشیرالدوله ، مؤتمن الملک و… ملاقات کرد و دربارۀ خود از آنان نظرخواهی کرد. آنها داور را تشویق و ترغیب به ماندن در ایران کردند و قول مساعدت به او دادند . سپس به دیدار سردارسپه رضاخان رفت . ملاقاتی که بین آنها رخ داد ، پس از مذاکره مختصر موجب شد هر دو به هم علاقمند شوند و دیدند برای رسیدن به هدف و گرفتن مقام و موقعیت می توانند با هم کمک کنند . هر دو با هم صمیمانه دست دادند و قرار شد برای اجرای برنامه ها یشان با یکدیگر همکاری نزدیک داشته باشند . هر دو یک فکر و برنامه را دنبال می کردند و آن رسیدن به مقام و اصلاح امور کشور بود.
داور پس از یک ماه به وزارت معارف دعوت شد و ریاست تعلیمات عمومی را با ماهی یک صدو پنجاه تومان حقوق قبول کرد .پس از چند روز رئیس کل معارف شد .پس از وزیر و معاون سومین مقام وزارت خانه بود .ولی داور نمی توانست به این قانع باشد و اکتفا کند
بخش سوم
داور به کمک سردارسپه رضاخان توانست از حوزۀ ورامین در دورۀ چهارم مجلس شورای ملی ، نماینده شود .درهمان روزهای اول توانست دوستی دو نماینده به نامهای تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز را نسبت به خود جلب کند که این سه نفر بعداً از ارکان سلطنت رضاخان پهلوی شدند.
داور برای پیشرفت خود لازم و ضروری می دانست انتشار یک روزنامه یومیه انتقادی را به عهده بگیرد . از این رو با کسب اجازه از وزارت معارف ، روزنامۀ « مرد آزاد » را منتشر ساخت .مرد آزاد دارای سرمقاله های تند و آتشین بود که با نثری ساده و عوام پسند تنظیم می شدند و غالباً با وزراء و وکلای مجلس به گفتگوهای تند و جنجالی می پرداخت.
ظاهراً هدف مرد آزاد ، اصلاح امور اقتصادی بود اما ایجاد یک حکومت مقتدر و سازنده که در تمام شئون کشور دست به اصلاحات بزند از امیال باطنی گردانندگان روزنامۀ « مردآزاد » بود.
داور قریب چند سال روزنامه مرد آزاد را انتشار داد تا سرانجام پس از خلع سلسلۀ قاجار آن را تعطیل کرد.
علاوه بر این ، داور برای پیشبرد مقاصد خود تأسیس و تشکیل حزبی از جوانان پرشور تحصیل کرده را لازم می دانست .لذا پس از انتشار روزنامه به تأسیس حزب پرداخت و نام آن را « حزب رادیکال » نهاد .علت انتخاب کلمۀ رادیکال این بود که مؤسسین حزب مقصود اصلی خود را اصلاح کلیۀ امور و شئون کشور از بُن و ریشه می دانستند.
این حزب هم دوام زیادی نداشت .وقتی داور به مقصد خود که ورود به ارکان دولت بود دست یافت این حزب را تعطیل کرد.
داور وقتی در تیرماه 1301 به نمایندگی مجلس انتخاب شد و اعتبارنامه اش به تصویب رسید ، به فراکسیون اصلاح طلبان مجلس پیوست . داور غیر از همکاری با گروه اصلاح طلبان با عده ای از دوستان خود هستۀ مستقلی برای کمک و مساعدت به رضاخان سردارسپه وزیر جنگ تشکیل داد ، و در حقیقت باید گفت «تخم ترقی سریع را در مغز سردار سپه داور کاشت . » .
سردار سپه از چندماه قبل زمینه را برای رئیس الوزرایی خود فراهم می کرد . سرانجام مجلس چهارم پایان گرفت و دوران فترت آغاز شد و مشیرالدوله هم میدان را برای رقیب خالی گذاشت . بزودی احمد شاه ناچار شد فرمان رئیس الوزرایی را برای سردار سپه صادر کند .
مجلس پنجم در بهمن ماه 1302 افتتاح شد .داور از حوزۀ لار انتخاب شد در حالی که پنج نفر از هم مسلکان حزب رادیکال و چند تن از دوستان نزدیک را با خود به پارلمان کشیده بود.
بخش چهارم
به زودی مجلس پنجم ، محل بحث در مورد جمهوریت شد و نمایندگان طرفدار سردار سپه طرحی ارائه کردند که در ایران هم مانند همسایه اش ترکیه رژیم سلطنتی به جمهوری تبدیل شود و در صدد بودند وقتی مجلس رسمیت یافت طرح خود را مطرح نمایند .
مدرس برای جلوگیری از تصویب طرح به اقدامات گوناگون متوسل شد از جمله برای اینکه مجلس رسمیت پیدا نکند با اعتبارنامه ها به مخالفت پرداخت.غوغا از هر طرف برخاست و روحانیون و اصناف دسته هایی راه انداختند و سیل تلگراف به تهران سرازیر شد .مخالفین و موافقین به زدو خورد پرداختند .سرانجام در اثر مخالفت روحانیون که مرکز آن شهر مذهبی قم بود سردار سپه به ملاقات آنها رفت و قول داد موضوع جمهوریت را منتفی سازد .لذا پس از ورود به تهران اعلامیه ای انتشار داد و در آن اعلام داشت که به احترام روحانیت از تبدیل رژیم به جمهوری انصراف حاصل شد .
مجلس پنجم پس از واقعۀ جمهوریت به صف آرایی پرداخت و اکثریتی که به نام فراکسیون تجدد مدافع جمهوریت بود تجزیه شد و چند فراکسیون جدید جای آن را گرفت .فراکسیونها عبارت بودند از تجدد، قیام ، آزادیخواه ، ملیون و تکامل . داور به فراکسیون « تجدد » پیوست و در حقیقت از لیدران و سخنگویان آن شد.
پس از واقعۀ جمهوری میان احمدشاه و رضاخان روابط تلخی برقرار شد ، بنابراین یکی از آن دو می باید از میدان به در می رفت و به این تراژدی غمبار پایان می داد و طبعاً بخت یار کسی بود که همسنگر با رضاخان می شد و داور در کنار رضاخان قرار گرفت .دوستان همپیمان داور در این خصوص تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز بودند . بدین ترتیب سه پایه محکمی که سردار سپه بنای دولت خود را بر روی آن ساخت بوجود آمد.
( در قسمت های بعدی در خصوص تیمورتاش و نصرت الدوله فیروز به طور جداگانه سخن خواهم گفت . فعلا این مبحث به داور اختصاص دارد.)
این سه نفر تلاش داشتند با تمام فکر و تدبیر و عقل درزمینه پیشرفت کار سردار سپه وضعف قاجاریه عمل کنند .در این راستا، داور به بررسی قانون اساسی و متمم آن پرداخت تا بتواند فرماندهی کل قوا را که طبق قانون اساسی با پادشاه بود به رضاخان سردار سپه واگذار سازد .این فکر را با دوستان خود درمیان گذاشت ، آنها پذیرفتند . در 25 بهمن جلسۀ علنی مجلس شورای ملی تشکیل و تصویب کرد که :
ماده واحده –مجلس شورای ملی ریاست عالیۀ قوای دفاعیه و تأمینه مملکتی را مخصوص آقای رضاخان سردار سپه دانسته که با اختیارات تامه در حدود قانون اساسی و قوانین مملکتی انجام وظیفه بنماید و سِمت مزبور بدون تصویب مجلس شورای ملی از ایشان سلب نتوان شد.
بعد از این ، سردار سپه قانوناً دارای سمت فرماندهی کل قوا شد .ودرحقیقت باید گفت اعطای این سمت به وی ، به معنای خلع سلطان احمد شاه از سلطنت بود.
طراحان خلع قاجاریه که داور مغز متفکر آنها بود جنبیدند و به سردار سپه فهماندند تا تنور گرم است باید نان را پخت . یک مرتبه مطبوعات طرفدار سردار سپه به احمدشاه و قاجاریه تاختند و تمام بدبختی های ملت ایران را متوجه او و اسلاف وی دانسته از مجلس خواستند تا خاندان قاجاریه را از سلطنت خلع کنند . در این میان با تشویق نیروی انتظامی در تمام شهرها اجتماعات چندین هزار نفری برپا گردید و خواستار خلع سلسله قاجار از سلطنت شدند .
بخش پنجم
روز پنجم آبان 1304 داور پس از مطالعه کافی در قوانین اساسی کشورهای مترقی ، شرحی به نام ماده واحده تهیه کرد و با دوستان نزدیک خود چون تیمورتاش و نصرت الدوله در میان گذاشت و این ماده واحده را به نظر سردار سپه رضاخان هم رساندند و موافقت او را هم جلب کردند .در این ماده واحده آمده بود:
مجلس شورای ملی ، به نام سعادت ملت ایران انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نموده و حکومت موقتی را به شخص رضاخان پهلوی واگذار می نماید.
با تلاش بسیار برای کسب موافقت نمایندگان ، مجلس شورای ملی در نهم آبان 1304 تشکیل جلسه داد و این ماده واحده به تصویب رسید و مردم تهران با شنیدن غرش دوازده توپ از آن مطلع شدند.
عصر آن روز ، داور و دیگر طرفداران حکومت سردار سپه به منزل وی رفتند . داور انتظار داشت بعد از این همه فداکاری مزد و پاداشی در خور دریافت دارد .او به دوپست رئیس الوزرایی و ریاست مجلس نظر داشت .اما رضاشاه داور را مورد خطاب قرار داد و اظهار داشت : داور کار مهمی در پیش داریم که جز از شما از دیگری ساخته نیست و آن تشکیل و ادارۀ مجلس مؤسسان است . با رفقای خود بنشینید و سریعاً این کار را انجام دهید ، مراقب باشید ظرف یک ماه تمام شود .عجله من در این است که در کابینۀ بعدی که منشاء تحولات عظیمی در کلیۀ شئون مملکتی خواهد بود ، می خواهم از وجود شما در کار حساسی استفاده کنم.
در واقع ، فکر تشکیل مجلس مؤسسان که هرگز در ایران سابقه ای نداشت مربوط به داور بود .او با وقوفی که از تاریخ سیاسی کشورهای مترقی جهان داشت به این نکته برخورده بود که در این گونه مواقع مجلسی به نام مؤسسان تشکیل می شود و نسبت به اصولی که در صلاحیت مجلس شورای ملی نیست تصمیم گیری می کند .
داور فوراً آیین نامۀ مجلس مؤسسان را تهیه و به وزارت داخله جهت اجرا تسلیم کرد. مجلس پنجم هم فوراً اعتبار آن را به تصویب رسانید .داور و دوستانش لیست نمایندگان را تهیه کردند و سعی نمودند در این مجلس حتی یک مخالف هم نباشد .
مجلس مؤسسان در روز پانزدهم آذر 1304 با حضور رجال و روحانیون مورد اعتماد تشکیل شد و با دفاع فداکارانه و ابتکاری داور چهار اصل از اصول متمم قانون اساسی تغییر کرد و سلطنت دائمی ایران به رضاشاه پهلوی و اعقاب ذکور وی تفویض شد.
سلطنت ایران تغییر کرد و رضاخان پهلوی به تخت سلطنت نشست و افرادی که در این امر خطیر او را یاری داده بودند مفتخر به دریافت پاداش شدند .محمدعلی فروغی به ریاست دولت ، تیمورتاش به وزارت دربار ، سید محمد تدین ریاست مجلس شورای ملی ، و علی اکبر داور که بازیگر نقش اول انقراض سلسلۀ قاجار بود به وزارت فوائد عامه و تجارت منصوب گردیدند .
بخش ششم
داور در وزارت فوائد عامه و تجارت دوکار عمده انجام داد : نخست اینکه لایحه ای تهیه کرد و به مجلس تقدیم داشت که مجلس پنجم در روزهای آخر حیات خود آن را تصویب کرد. به موجب این قانون دولت مجاز شد که یک کارشناس آمریکایی برای تعیین خط اصلی راه آهن و تهیۀ نقشه مقدماتی آن استخدام کند تا به محض اینکه وضعیت راه آهن اصلی معین شد و به تصویب مجلس رسید ساختن آن آغاز شود.
دیگر آن که داور مبادرت به تأسیس مدرسه ای به نام مدرسۀ تجارت کرد و دکتر محمود افشار یزدی را که مردی تحصیلکرده بود و درجۀ دکترای حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه لوزان سویس داشت در رأس آن قرار داد .
در همین هنگام دولت فروغی استعفا داد و وزارت عامۀ داور هم به پایان رسید . لذا داور در انتخابات دورۀ ششم مجلس شورای ملی در اواخر سال 1304 شرکت کرد و از حوزۀ لارستان به نمایندگی مجلس انتخاب شد . پس از افتتاح مجلس و انتخاب مدرس به ریاست سنی مجلس ، اعتبارنامه ها مطرح شد .مدرس در مقام مخالفت برخاست و به مداخلات رضاشاه در انتخابات اعتراض کرد .داور در پاسخ مدرس به دفاع از اعتبارنامه ها پرداخت و ضمن ایراد نطق شدید و تندی حملاتی به مدرس کرد.
روز هفتم آبان ماه 1305 طی حادثه ای به سوی مدرس سوء قصد شد . در ماجرای تیر خوردن مدرس بیش از هر کس داور متوحش شد زیرا در مجلس ششم که چندماهی بیش از عمر آن نمی گذشت چندبار با مدرس سرشاخ شده بود و سخنان تندی بر ضد او ایراد کرده و یک بار در راهرو مجلس در حضور تنی چند از نمایندگان گفته بود این اعمال شما عاقبت بدی دارد . از این رو، وقتی برای رسیدگی به این سوء قصد جلسه خصوصی مجلس تشکیل شد ، داور طی نطقی بلیغ این گونه اعمال را رد کرد و از دولتیان خواست تا هر چه زودتر ضاربین این واقعه را پیدا کنند .
در این هنگام داور که سهم عمده ای در برقراری سلطنت رضاشاه داشت بر این انتظار بود که به کاری شایسته مطابق با تحصیلات و تجربه اش منصوب شود و از این رو به وزارت عدلیه چشم دوخته بود .او در این فکر بود که در وزارت عدلیه بنای تازه ای برای اجرای عدالت و قانون بنیانگذاری کند. او به زودی به خواسته اش رسید . در بهمن 1305 وقتی کابینۀ جدید مستوفی الممالک تشکیل شد به وزارت عدلیه منصوب شد . فروغی هم به وزارت جنگ و نصرت الدولۀ فیروز هم به وزارت مالیه رسیدند .البته تیمورتاش هم که وزیر دربار بود .
داور در روز بیستم بهمن ماه 1305 یعنی چهل و هشت ساعت پس از قبول وزارت عدلیه ،کلیۀ تشکیلات قضایی را در تهران منحل کرد و در روز بیست و هفتم همان ماه در جلسۀ علنی مجلس لایحۀ اختیارات خود را برای مدت چهار ماه تقدیم نمود .این لایحه فی المجلس به تصویب رسید و داور مجاز شد با استفاده از این اختیارات ،قوانین و تشکیلات قضایی را اصلاح کند .در این لایحه ، اختیارات داور در تمام شئون قضایی مملکت بود.
بخش هفتم
داور در وزارت عدلیه ، پیشرفت کار خود را در آن می دانست که رؤسای عدلیه یعنی اشخاصی را که نفوذ داشتند کنار بگذارد و عدلیه را از صورت آخوندی بیرون بیاورد و چون در آن تاریخ اکثر اعضای عدلیه یعنی قضات روحانیون بودند ، جز معدودی از قضات سابق ، باقی قضات و اعضای عدلیه را از متجددین قرار داد .
داور به هر کیفیت و تلاشی که بود با همکاری عده ای از دوستان خود که به خدمت قضا دعوت کرده بود نسبت به تکمیل کادر قضایی و تهیه و تصویب قوانین تا حدی توفیق یافت .
پس از چندی محکمه تجارت را تشکیل داد و دادگاه عالی انتظامی قضات را بوجود آورد و دیوان جزای عمال دولت را تأسیس و آمادۀ کار کرد . قانون ثبت اسناد و املاک و قانون دفاتر اسناد رسمی را در تمام سطوح کشور پیاده کرد به طوری که در سال 1308 یعنی دو سال بعد ، عدلیه داور جوابگوی احتیاجات کشور شد.
داور برای تربیت قاضی و در نتیجه تکمیل کادر قضایی و ثبت اسناد و دفاتر اسناد رسمی و و و کالت دادگستری دست به اقدامات دامنه داری زد .از جمله با مساعی وزارت معارف ، مدرسۀ حقوق و مدرسۀ علوم سیاسی را در هم ادغام کرد که از ادغام آنها مدرسۀ عالی حقوق و علوم سیاسی بوجود آمد . دورۀ تحصیل در این مدرسه عالی چهار سال بود که دانشجویان می توانستند در یکی از دو رشتۀ اداری یا قضایی فارغ التحصیل شوند .فارغ التحصیلان این مدرسه می توانستند در تهران یا شهرستان به شغل قضا اشتغال ورزند یا به آنها پروانۀ وکالت دادگستری داده می شد و یا صاحب دفترخانه اسناد رسمی می شدند . داور علاوه بر تشکیل این مدرسه ، همزمان با تصویب قانون لباس متحدالشکل در کشور ، برای قضات عدلیه لباس مخصوص تهیه کرد و از قضات خواست لباس جدید قضایی را برتن کنند .همچنین قضات موظف شدند به هنگام داوری بدون کلاه در مسند قضا قرار بگیرند . با این تصمیم بخشی از قضات که در کسوت روحانیت بودند تغییر لباس دادند ، ردا و عبا را تبدیل به کت و شلوار کردند و عدۀ قلیلی هم به علت عدم تمایل به تغییر لباس از خدمات قضایی کناره گیری کردند .
داور ، سازمانی به نام هیئت تفتیشیه مملکتی را که همان بازرسی کل کشور است را تشکیل داد که به تخلفات اداری رسیدگی می کرد . و همچنین دیوان محاسبات اداری را تشکیل داد که در خصوص تخلفات تصمیم گیری می نمود.
داور در 27 اردیبهشت 1306 ، از طریق سفارتخانه های ایران قضاوت قنسولی یا کاپیتولاسیون را لغو کرد و این را به تمام سفارت خانه هایی که از این قانون استفاده می کردند ابلاغ نمود .
داور در زمینۀ لغو قرارداد نفت دارسی هم تلاش وافر کرد و در تمام مذاکراتی که به قرارداد 1933 منتهی شد شرکت مستقیم داشت . قبل از رفتن داور به سویس برای دفاع از لغو قرارداد دارسی ، تیمورتاش از وزارت دربار برکنارشد و مرد شماره دو ایران تحت نظارت پلیس قرار گرفت .سه سال قبل از آن نصرت الدوله از کار برکنار شده بود و حال تیمورتاش به آن سرنوشت شوم دچار گردید. پس دور از انتظار نمی نمود که داور نیز به سرنوشت دوستان خود دچار شود.
بخش هشتم
در سال 1312 ، وقتی محمدعلی فروغی کابینۀ دوم خود را تشکیل داد نیاز به وزیر مالیه جدیدی داشت که « نه » در دهان او جاری نشود ، مشکل گشا و کارساز باشد ، دستور شاه را بالاتر از قانون بداند ، راههای قانونی را بلد باشد و اگر لازم شد قانون اساسی را تغییر دهد ، پرکار و کم توقع باشد ، اگر در کار نفت هم تبحر داشته باشد چه بهتر . این صفات فقط در علی اکبر داور وزیر عدلیه وجود داشت ، پس چه بهتر که داور تغییر سمت بدهد و از وزارت عدلیه به وزارت مالیه منتقل شود و برای وزارت عدلیه با نظر او شخص دیگری انتخاب شود.
از روز 22 شهریور 1312 داور وزیر دارایی شد .و به این ترتیب داور را از وزارت عدلیه دور کردند . هنوز یک هفته از وزارت مالیه داور نگذشته بود که خبر درگذشت دوست صدیق و شفیق او یعنی تیمورتاش در زندان به او رسید .داور به خوبی می دانست که مرگ وزیر سابق دربار مرگی عادی نیست و دستور نابودی او صادر شده است .این مرگ چنان در وزیر مالیه مؤثر افتاد که چند روزی نتوانست سرکار خود حاضر شود.
برای تسکین خود ناگزیر شد به قرص های آرام بخش پناه ببرد چون می دید در راهی قدم نهاده که برگشت ندارد و خطر مرگ بالای سر او هم به پرواز در آمده است .در این هنگام سردار اسعد بختیاری هم که از یاران نزدیک رضاشاه بود دستگیر شد و در زندان به قتل رسید . با شنیدن این اخبار قدرت هر کاری از داور سلب شد ، چون می دید تا این تاریخ تمام کسانی که در انقراض سلسله قاجاریه و به سلطنت نشاندن رضاشاه جان فشانی کرده بودند یکی پس از دیگری دستگیر و مجازات می شوند و تنها کسی که از مجازات و عقوبت مصون مانده است خود اوست . و طبعاً همین روزها به سراغ او هم خواهند آمد ؛ وبی شک سرنوشتی بهتر از تیمورتاش ، نصرت الدوله ، سردار اسعد نخواهد داشت .او دیگر تحمل این همه مصائب را نداشت ولی می بایستی ادامۀ خدمت می داد ( هر چند شغل جدید را هم دوست نداشت ) تا روزی که نوبت به او برسد.
داور در مقام وزارت مالیه موافق این بود که امور اقتصادی در دست دولت باشد .از این لحاظ دست به تشکیل شرکتهای متعددی زد ، مثل شرکت ساختمان ایران ، شرکت حمل و نقل ، شرکت قند و شکر، شرکت کبریت سازی ، شرکت نساجی ، شرکت آبیاری ، شرکت بیمه ، شرکت پنبه ، شرکت برنج و ده ها شرکت دیگر که تعداد آنها به چهل می رسید . در این هنگام تصمیم گرفت معاملات پایاپای با شوروی داشته باشد و قراردادهایی با دولت اتحاد شوروی در این زمینه هم منعقد کرد .همچنین داور هیئتی به آلمان فرستاد تا باب معاملات بازرگانی با دولت آلمان را باز نماید و سرانجام هم به قراردادهایی که مورد رضایت طرفین بود انجامید.
در این هنگام اتفاق دیگری افتاد .به دنبال تغییر کلاه در سال 1314 در مشهد حوادث خونبار مسجد گوهر شاد رخ داد و هزاران نفر از مردم جان خود را از دست دادند . دست آخر کاسه کوزه را بر سر اسدی پدر داماد فروغی شکستند و او را به تحریک کردن مردم متهم ساختند . فروغی سعی کرد وساطت کند تا از اعدام اسدی جلوگیری نماید ولی خود جایگاه رئیس الوزرایی را از دست داد .داور انتظار داشت بعد از فروغی او رئیس الوزرا شود پس محاسن خود را در نظرگرفت که من برای ایران حیثیت کسب کردم ، من عدلیه را به سبک اروپا بوجود آوردم ، ده ها قانون به نفع مملکت به تصویب رساندم ، در مجامع بین المللی از حقوق ایران دفاع کردم ، تمام رجال مرا به قانون دانی می شناسند . پس من شایستۀ رئیس الوزرایی هستم .
ولی وقتی محمودجم به عنوان رئیس الوزرا انتخاب شد دانست ستارۀ او در حال افول است و دیگر محلی از اعراب در دستگاه حکومت رضاشاه ندارد و باید در انتظار سرنوشت دردناکی باشد . شاید از همان لحظات تصمیم گرفت دژخیم او خودش باشد و کاری که باید پزشک احمدی ( جلاد دوران رضاشاه ) انجام بدهد خود انجام دهد کما اینکه انجام داد.
یک روز که داور به ملاقات رضاشاه رفته بود به شدت مورد توبیخ او قرار می گیرد به طوریکه دست و پای خود را گم می کند . به خانه می آید و از نظر می گذراند از روزی که رضاشاه به سلطنت رسید ، تمام کسانی که او را صادقانه در رسیدن به هدفش یاری داده بود ند لجن مال کرد، تهمت دزدی به آنها زد و لاجرم یا در گوشۀ زندان جان سپردند یا تحت نظر پلیس در نهایت ترس و وحشت ادامۀ حیات دادند .چه بسا که اموال غالب آنها نیز مصادره گردید . داور یک یک افراد را به یاد آورد : نصرت الدوله فیروز ، عبدالحسین تیمورتاش ، سردار اسعد بختیاری ، سید محمد تدین ، علی دشتی ، زین العابدین رهنما ، سرتیپ جان محمدی ، امیرلشکر جهانبانی ، امیر لشکر طهماسبی ، سرلشکر آیرم، سرهنگ پولادین ، سردفتر حبیب اله شیبانی و… اینها همه از نزدیکان و محارم سردار سپه دیروز و رضاشاه امروز بودند. شرح خدمات هر کدام از آنها به پهلوی کتابی قطور لازم داشت . همه اینها جسم و جان داور را تحت فشاری طاقت فرسا در آورده بود .هر آن انتظار داشت به سرنوشت دوستان خود دچار شود علی الخصوص که حدس می زد در وزارت مالیه نتوانسته است نظر شاه را تأمین کند . این تصورات موجب شد تا در 21 بهمن 1315 با حل کردن تریاک در الکل و سرکشیدن آن به زندگی خود خاتمه دهد ، چون دیگر تحمل نداشت تا در ترس دائم به سر برد.