از آسیای هفت سنگ – باستانی پاریزی
از فیسبوک
بر پدر و مادر سیاست لعنت!
آنکس که در راه سیاست وارد می شود، بدان ماند که تفنناً اره ای را به ماتحت خودش فرو کند، فرو رفتن آن تا حدی ممکن است، اما کم کم طاقت فرسا می شود و مشکل اینست که بیرون کشیدن ارّه دیگر از فرو کردنش رنج آورتر است. یک مثل عامیانه اینست: در اواخر دوره پهلوی که هویدا بعد از 13 سال نخستوزیری برکنار و مورد غضب واقع شد و حتی تهمت سوءاستفاده مالی به او زدند یکبار گفته بود:اره به همان جایی رسیده که نبایست می رسید! این چند مورد یعنی: دخالت خارجی، تعارض با دین و عقاید مردم، اختلافات طبقاتی، رقابت سیاستمداران، غرور، طمع و بی احتیاطی سیاستمداران را نابود می کند.
رضاشاه روزی برای بازدید به فریمان رفته بود که زنبور گردنش را گزید و سخت متورم شد. او را به مشهد بردند و پزشکی بنام دکترمنوچهر اقبال سخت در مداوای او کوشید. رضا شاه از او خوشش آمد و او را به تهران منتقل کرد. این طبیب بعدها به وزارت رسید و رئیس شرکت نفت ایران شد. البته او هم از سنگ آسیای سیاست مصون نماند و گویا خودکشی کرد.
بزرگمهر وزیر مورد اعتماد انوشیروان بود اما به او بدگمان شد و او را زندانی کرد. به او گفتند محل و لباسی برای تمام طول سال انتخاب کن و برای خوردن چیزی که هم خوردنی باشد هم نوشیدنی (بجای آب) بزرگمهر برای سکونت سرداب را انتخاب کرد که در تابستان خنک و در زمستان گرم است و برای لباس پوستین که در زمستان و تابستان از هر دو رویش میتوان استفاده کرد و شیر که هم غذا و هم نوشیدنی است. حبس بزرگمهر آنقدر طول کشید که نابینا شد. علت بدگمانی انوشیروان به بوذرجمهر را این می دانند که او با زیاده روی در کشتار مزدکیان و پیروان دین مانی مخالف بود. بنابراین به بددینی متهم شد. ضمن اینکه زبان گزنده ای داشت و انتقاد خود را با زبان صریح و بی پروا به پادشاه میگفت.
دکتر مصدق هم از تنهایی در زندان شکایت کرد. یک مرد لات را به زندان فرستادند. او وقتی خالکوبی های روی بدن جاهل را دید پشیمان شد و گفت مرا تنها بگذارید.