از گروه تاریخ و فرهنگ ایران زمین-فیسبوک

حالا که زن ایرانی داد خود را از شعر و ادبیات بازستانده، حالا که اقیانوس بیانتهای نشر مجازی سدی به نام سانسور را شسته و شکسته و هرکس میتواند هرچه دل تنگش میخواهد، از اروتیکترین تعابیر تا رکیکترین الفاظ، بیواهمه و پرهیز بنویسد و نشر کند، حالا که دقدلیها خالی شده، فروغ به توان بینهایت تکثیر شده، و بسامد کلمات مربوط به اسافل اعضا و روابط جنسی و تن و زن و چه و چه در ادبیات به اشباعی تا حد انزجار و ابتذال رسیده، چهرۀ خاموشش از لابهلای گرد سم ستور سواران پیدا میشود.
چهرهای مغموم و مظلوم از زنی آرام به نام درخشنده، که نود سال پیش در دفاع از کشف حجاب شعر گفته و در لزوم تربیت و تحصیل نسوان نوشته بود، زبان پاکش جز به دفاع از حق و تقدیس صفات حسنۀ اخلاقی نگردیده بود، خسته و افسرده از خانۀ بخت چندماههاش به خانۀ پدر برگشته بود و حتی در مذمت پسرعموی عیاشی که بدو شوهر داده بودندش هم کلامی نگفت و ننوشت.
زنی که حتی وقتی «پروین» تخلص کرد، صدای آقایان درآمد: «او مرد است!»
درخشنده اما، نه تاخت و نه درید. زبان به شعر گشود و سرود:
از غبار فکر باطل پاک باید داشت دل
تا بداند دیو، کاین آئینه جای گرد نیست
مرد پندارند پروین را، چه برخی زاهل فضل
این معما گفته نیکوتر که پروین مرد نیست

سه تصویر از او به جای مانده که بیشتر به دید میآید: در یکی نیمرخ و سربرهنه است و سنجاق سادهای به زلفش زده. در یکی کلاهی به سر دارد و کت پوشیده، که مشخصاً لباس رسمی بعد از کشف حجاب است.
در دیگری لچکی گلگلی بیخ گلویش گره زده و نگاه مات و بیروحش را به بیننده دوخته. تصویری که اغلب ما، بیش از همه، از او در ذهن داریم، همین تصویر آخر است، زیرا ما باید از تمام صفات حسنۀ پروین اعتصامی همین حجابش را روزی صد بار میآموختیم و چهرهاش را بهمثابۀ زنی خاموش و بیعرضه به خاطر میسپردیم.
این تصویر و تصور ناجوانمردانه از پروین، پس از انقلاب 57 از دو سو تقویت و تثبیت شد: از یکسو، اسلامگرایان با مقابل قرار دادن او با فروغ دوگانهای دروغین تراشیدند که مبنایش بر انکار فروغ و اثبات پروین استوار بود.
این دوگانه، که علناً از روحیۀ شخصی انزواجو و صبور پروین به نفع سرکوب زنان سوء استفاده میجست، البته معلول ماند و اقبال بیحد شاعران زن به پیروی از سبک شعری فروغ خود گویای بطالت آن است.

این گروه میکوشیدند پروین را فرشتۀ نجیبی نشان دهند که پشت درهای بستۀ خانهاش نشسته و برای نخود و لوبیا و نخ و سوزن شعر میگوید؛ اما نتیجه برعکس شد: سوءاستفادۀ ایدئولوژیک از روحیۀ خموش و شخصیت آرام پروین، نسل جدید مخاطبان ادبیات را از او دور و منزجر کرد و سبب ناآشنایی آنها با روح آزادۀ پروین و شعرش شد.
از دیگر سو، روشنفکرانی که در دهۀ چهل و پنجاه شمسی فرمانروای بلامنازع مطبوعات ادبی بودند، او را نه شاعر، که ناظمی عهد عتیقی میخواندند که شعر کهنهاش برانگیزاننده و برآشوبنده نیست. این گروه نیز باز همان دوگانۀ پروین/فروغ را علم کردند، اما اینبار به نفع فروغ و با این شعار پوچ که شعر پروین زنانه نیست.
عجب آنکه در این مدام زنانه زنانه کردن، حرف خود فروغ را هم ناشنیده میگرفتند که گفته بود: «اگر پای سنجش ارزشهای هنری پيش بيايد فکر کنم ديگر جنسيت نمیتواند مطرح باشد. آن چيزی که مطرح است اين است که آدم جنبههای مثبت وجود خودش را جوری پرورش دهد که به حدی از ارزشهای انسانی برسد… اصل، کار آدم است، زن و مرد مطرح نيست.» و شعر پروین، دقیقاً به همین علت، غیرجنسیتی و فراجنسیتی است: به علت رسیدن به «حدی از ارزشهای انسانی».
سانسور و تخطئهای که روشنفکران و اسلامگرایان، دستدردست هم، بر شعر پروین اعمال کردند، سبب مخدوششدن چهرۀ پاک او و مغلوطخواندن شعرش شد. این شد که ما،
نقد مکررش بر استبداد و فساد قدرت را به گوش جان نشنیدیم:
آن سفلهای که مفتی و قاضی است
نام اوتا پود و تار جامهاش از رشوه و رباست
و دفاعش از حق کارگر را در جای خویش نستودیم:
تا به کی جانکندن اندر آفتاب ای رنجبر
ریختن از بهر نان از چهر آب ای رنجبر
از حقوق پایمال خویشتن کن پرسشی
چند میترسی ز هر خان و جناب ای رنجبر؟
و از اعتقادش به آزادی پوشش زنان، که در چاپهای متعدد دیوانش آن را سانسور کردند، بهدرستی مطلع نشدیم:
چشم و دل را پرده میبایست اما از عفاف
چادر پوسیده، بنیاد مسلمانی نبود
پروین را حالا و باز باید خواند، به دور از گفتمانهای سیاسی مغلوطی که هر دو گروه بر شعرش قالب و غالب کردند.
شعر پروین، بیتردید صدای امروز همۀ ماست در روزگاری که کارگر ایرانی در زندان است، زن ایرانی در کشمکش، و انسان ایرانی در عذاب بیاخلاقی و فساد، مستاصل.