از تاریخ و فرهنگِ ایران زمین-فیسبوک

اسدالله علم در سال 54 قرارداد شاه با افغانستان درباره حق ابه دریاچه هـامون را به کـندن پاره ای گوشت تنش تشبیه کرد و پیش بینی کرد این دریاچه تا کمتر از 15 سال خشک می شود که به بیست نرسید که شد کــویر هـامون.اعلی حضرت همایون اما، به تخم مـبارک و لـق شان گرفته بودند که عواید سال سیستان می شود چند بشکه نفت و چرا کسی را برایش ناراحت کنیم.
افغــانستان اما، نه قبل از این قرارداد و نه بعدش تا امروز لحظه ای به ان قرارداد و حق ابه ای که با شـاه بستند هم پابند نبودند و نماندند.
قراردادی که قرار بود بالا دست را ملزم کند به کوتاهی قانونی پایین دست انجامید.قراردادی که انروز با دولتی که ملعبه بریتانیا بود و به سان دولت امریکایی غنـی مستعجل مینمود.
قراردادی که با اشاره عـوامل بریتانیا برای زمین سوخته کردن سیستان بسته شد،ولی بعدتر مستمسکـی مـاند برای شوروی ان روز و بریتانیا و امریکا و دولتهای دست نشانده که در افغانستان پی در پی هم امدند و رفتند.حسین رضوانـــــی – شهریور ماه ـ چهل و شش سال پس قرارداد سیاه هامـون
خاندان خزیمه علم که اسدالله از تبارشان بود، خاندان مستعجم ـ عرب ایرانی ـ بودند که از زمان فتح ایران بدست اعراب، در منطقه سیستان و جنوب خراسـان سکنی گرفته و حاکم باختیار بودند. او هر که بود و هر چه کرد، حـداقل اب و خاک اجدادیش را دوست می داشت.
یادداشت های علم ؛ جلد ششم ؛ بخشش رود هیرمند
28 اردیبهشت 1356
بلافاصله قرارداد هیرمند و کار سیستان را عرض کردم!فرمودند آخـر اگر ما به افغانهـا سخت گیری بکنیم در دامن روسها می افتند!
عرض کردم این یک مسئله جداگانه است واینها به هرحال در دامن روسها افتاده اندزیرا عمرِ داوود، آفتاب لب بام است. پس چـــرا مـــا سـند را مبادله کنیم و یک سند محکمی به دست کمونیست بعدی افغان بدهیم؟بهتر است قرارداد مبادلـه نشـود. فرمودند به هرحـال مـا باید از همین آبـی که داریـم استفاده خوب بکنیم؟!عرض کردم خشکی دریاچه هامون یک بدبختی بزرگ منطقه است. اما ـ معلوم می شود استدلالات غلط دولت را قبول فرموده اند من هم دیگر اصرار نکردم.
17 خرداد
چند دقیقه ای شرفیاب بودم و مرخص شدم دماغ کار هم نداشتم دیشب تا صبح بیدار بودم چون وقت خواب چشمم به خبر مبادله اسناد هیرمند بین وزیر خارجآآآه و سفیرافغانستان افتاد.آنچنان ناراحت شدم که با قرص خواب هم خـواب سنگین چند ساعته بر چشمم نیامدبه محض آن که اندکی به هوش می آمدم این کابوس مرا در خود فرو می برد مدتــی راه رفتم مدتی فکر کردم چندین دفعه استعفا از خدمت نوشتم باز پــــاره کردم فکرمی کردم کار گذشته را استعفای من دوا نمی کند جز آن که باری بر دوش شاهنشـاه عزیز بیفزایم و ناراحتش کنم نتیجه دیگری به دست نمی آمد .
تیر از شصت گذشته است
هزار بار به نعیم خان درود فرستادم و به دولت لـعنت. مرد که مثل شیر آمد و تهدیدکرد که اگـــر می خواهید کمک به مــــا را در گــــــرو آب هیرمند نگاه دارید ما کمک نمی خواهیم. ولـــی این بدبختهـــا آن قـدر از چپگرایـی افغانستان ترسیدند که همه شرایط را قبول کردند و بلاخره دیشب ضربه آخر را زدند کسـی چه میداند شاید هم از ارباب های نامرئی دستور ارتکاب این خیانت به کشور را داشتند.
به هر حال به شاهنشـاه و کشور خیانت بزرگی شد که دیگر جبران پذیر نیست بهح دی بـد حــال بودم که به دفتر کار خودم هم نرفتم یکسر به سراغ یار و شراب شتافتم.
مدتی شراب خوردم و گریه کردم و او ندانست چـــرا فقط چون مرا منقلب یافته بود.او هم بالطبع گریه می کرد.
البته آثار این خیانت ده تا پانزده سال دیگر ظاهر می شود که من مرده ام ولـــی مثل این است که یک قطعه گوشت بدن مرا پیش چشمم بریده اند.
12 مرداد 1356
به اروپا آمدم و مشغول پرســـــه زدن شدم حال مزاجی کمی بهبود یافت ولی روحـاکسل و ناراحت و نگران بودم کسالت از جهت کار سیستـان و نگرانی از جهت کـارعمومی کشور باید بگویم که هر وقت در مدیترانه غوطه می زنم به یاد روزهایـــــی می افتم که فرماندار کل سیستان و بلوچستان بودم در روز هـــای گرم اردیبهشت و خرداد سیستان، عصرها در هیرمنـــد که با آبـی هزار متر مکعب جاری بود شنا می کردم افسوس و هزار افسوس که دیگر پس از ده پـــانزده سال که انشاالله منمرده ام این منظره را نخواهم دید!
این بستر خشک و سیصد هزار جمعیت آواره خـواهند شد جای تعجب است گرچه اگر غیر از این بود تعجب داشت.
با رئیس و اعضای دولت با هرکدام حرف زدم، سیستان را با مسائل مالـی میسنجندو می گویند حداکثر سیستان به کشور چهل میلیون تومان در سال که بیشتر نمیدهــدعــایدی یک ساعت نفت است!
تفو بر تو ای چرخ گردون تفـو که کشــور ایران به دست چنین عناصر پلیدی افتاده است.باری بگذرم و گذشته را بازگو نکنم دیگر فایده بر آن مترتب نیست.