داستان ققنوس خود را در آتش افروختن ،خروس سیمرغ طاووس ریشه سغدی دارد وارد ملل دیگری از جمله چین شده است این اسطوره متعلق به تمدن سغد است
«……و مغانِ بخارا بدين سبب آنجا را عزيز دارند، و هرسالی هر مردی آنجا يكی خروس بَرَد و بكشد پيش از برآمدن آفتابِ روزِ نوروز…..»
تاریخ بخارا ، نرشخی
سپس سوى بخارا رفت در و دهكده اى فرود آمد كـه آتشكده اى آنجا بود با خانه خدايان در كه آنجا طاوسها بود و آنرا جايگاه طاوسان ناميدنـد . پـس از آن سـوى سغد جايگاه طرخون روان شد كه آنچه بر را سر آن صلح كرده بود از وى بگيرد و چون بگرفت سـوى بخـارا بازگشت و بخاراخذاه را كه جوانى نوسال بود شاه بخارا كرد»
تاریخ طبری
آتش و طاووس باهم در آتشکده بودند
از آن مرغ سغدی برآور خروش
چو باد خزانی درآمد به دشت
نظامی گنجوی
حال شباهت این روایت تاریخی را با روایتهای ققنوس دست به دست شده در ادبیات ملل ها
گفته میشود که وی مرغی نادر و تنهاست و جفت و زایشی ندارد. اما هر هزار سال یک بار، بر تودهای بزرگ از هیزم بال میگشاید و آواز میخواند و چون از آواز خویش به وجد و اشتیاق آمد، به منقار خویش آتشی میافروزد و با سوختن در آتش از خاکستر آن ققنوسی دیگر متولد میشود. در بسیاری فرهنگ ها ققنوس را رمز جاودانگی، فداکاری و عمر دگربار تلقی میکنند. اما برخی فرهنگها ویژگیهای دیگری هم به او نسبت دادهاند. از جمله در مورد او گفته شده: اشک ققنوس زخم را درمان میکند
وقتی این روایت را با روایت تاریخ نرشخی مقایسه کنیم مغان بخارا خروس را پیش از نوروز میکشد سپس روز نوروز زندگی دوباره خروس برمیگردد
در شاهنامه زال و سیمرغ را شنیده ایم و این روایت هم به این ریشه برمیگردد
وقتی زال میخواست از سیمرغ خداحافظی کند و او را ترک کند، سیمرغ سه پَر از پَرهای خود را به زال میدهد و به او میگوید: «هر وقت در تنگنا و تیرهروزی قرار گرفتی پرها را به آتش بکش تا من ظاهر شوم و به یاریات بشتابم.»
داستان سیمرغ و زال ریشه بخارائی دارد
ملک طاووس در نزد ایزدی ها و زرتشتيان
قبل از پرداختن به باورهای ایزدیان ،بنظر بنده باورهای ایزدیان به احتمال زیاد با باورهای بخارا باستان(سغدیان) شباهت داشته است
آنها همچون زرتشتيان به هفت خداي مؤثر در كيهان معتقدند. در دين ايزدي، ملك طاووس سرور خدايان است، در زرتشتيگري سپنته مينو. بر خلاف اهورا مزدا، ملك طاووس قادر بر انجام افعال خير و شر است. در هر دو دين، عقيده بر آنست كه كيهان در ابتدا كوچك بود، سپس به تدريج انبساط يافت، در هر دو دين مواد اوليه براي آفرينش نور است. در انديشه ي ايزدي، براي در امان ماندن از روح شر، به آن احترام مي گذارند، اما در زرتشتيگري با آن مبارزه مي كنند. البته، در طول تاريخ و به خاطر رواج انديشه هاي زروانيسم و ميترائيسم، بسياري از ايرانيها به روح شر احترام گذاشته اند. ايزديان و زرتشتيان خورشيد را قبله ي خود مي دانند. در هر دو دين، خروس آمدن نور را اعلام مي كند و ديوها را مي راند. در ميان ايزديان، خروس پرنده ي ملك طاووس است و در ميان زرتشتيان پرنده ي سروش. آنها رسوم مشترك زيادي دارند از جمله: پوشيدن لباسهاي سفيد، اجتناب از آب دهان انداختن بر خاك و در آب و آتش. آنها ترجيح مي دادند بدنشان آلوده باشد اما آب پاكيزه بماند. همچنين آنها بر روي قبر درگذشتگان تا سه شب آتش روشن مي كنند. در هر دو دين، دختراني از طريق نوشيدن آب، باردار مي شوند و نسل مقدسان اوليه ي دين را تجديد حيات مي بخشند، سپس منجي ظهور مي كند تا دشمنان را نابود كرده و عدالت را برقرار نمايد. مهرگان يكي از جشنهاي مشترك آنها مي باشد كه در ميان ايزديان از اهميت بيشتري برخوردار است و به نظر مي رسد كه يادآور قرباني از سوي جم (جمشيد) باشد، زيرا آن را «جشن جمايي»، يعني جشن منسوب به جم مي نامند. عقيده بر آنست كه در جشن نوروز ارواح درگذشتگان بر مي گردند، بنابراين، آنها خود و خانه هايشان را پاكيزه مي كنند تا آنها را خشنود سازند