ایشالا خدا خودش شفات بِده!

همه این گفتگوها واقعی است ولی نام شخصیت های داستان (برای اجتناب از مزاحمت پاپاراتزی ها) محفوظ است! در نوبتِ داروخانه یک خانم چادری سر صحبت را باز می کند […]

خواندن مطلب →