برگرفته از تاریخ و فرهنگِ ایران زمین – Kamyar Keshavarzian
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/51486452_1172521716262313_5363256229520998400_n.jpg?w=960)
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/51765562_1172521572928994_4889167530251255808_n-1.jpg?w=960)
شیر در فرهنگهای گوناگون بشری همواره به عنوان جانوری نیرومند اما آرام و پرابهت مورد ستایش قرار گرفته. تصویر ذهنی انسان از شیر به عنوان پادشاه جانوران سبب شده تا او را نشانه فرمانروایی و بیباکی بدانند. بنابراین در بسیاری از فرهنگها شیر همبسته با شاهان و خدایان پشتیبان آنها است. از سوی دیگر چهره شیر نر با یالهای زرگونی که به پرتوهای خورشید میماند، شیر را به نزدیک ترین شمایل برای نمایاندن خورشید بدل ساخته است.شیر همواره از مهمترین کهن الگوها در میان ایرانیان به شمار آمده است. در ایران شیر که همیشه در کنار پادشاهان بوده، به صورت یک نماد سلطنتی درآمد و نشانهای شد از شجاعت و قدرت (اتینگهاوزن، ۲۵۳۷: ۱۴). نیرومندی و ارجمندی شیر در سرزمینهای دیگر نیز او را همسان شهریاران نشانده، از این رو شاهان بسیاری نام لیو، لوون، اسد، شیر یا ارسلان بر خود نهادهاند (کسروی، ۲۵۳۶: ۶). در برخی از مناطق ایران از دیرباز مرسوم است که بر گور دلاوران درگذشته تندیسی از شیر مینهند (تصویر 1)، بر پهلوی این شیرها که به گویش بختیاری بردِشیر نامیده میشوند گاه ابزار رزم نقش میشود. نام گورستانهایی چون مزار شیر در سربیشه و تخته شیر در پلدختر نیز اشاره به دلاوری افراد دفن شده دارد.در شاهنامه به نشستن شير بر پرچم ایران اشاره شده: «یکی شیر پیکر درفشی به زر».
هنوز در باور عام شیر رمز شهریاری است، چونان که در خوابگذاری همواره شیر به شاه تعبیر میشود (دمیری، ۱۲۷۵)
بااینکه عناصر مختلف از تمدن های گوناگون در شکل گیری هنر هخامنشی مؤثر بوده اند، اما وحدت و یکپارچگی در آثار خلق شده از نقاط اوج هنر این دوران است. از جمله نقوشی که به وفور در این دوران به کار رفته نقش شیر است. شیر در زیست گاه های طبیعت ایران همچون فارس، خراسان و کوه های دور افتاده ی لرستان و خوزستان می زیسته است. استفاده از نام ها و القابی چون شیر اوژن، شیرشکار، شیرگیر و شیروان نیز از سابقه ی طولانی حضور این جانور در فلات ایران حکایت می کند.( زرین کوب، 1383، ص 27 ). اما نقش شیر دارای دو تفسیر مثبت و منفی است. اول اینکه حضور شیر ( به صورت های گوناگون ) جهت دفع نیروهای اهریمنی به کار می رفته است. از طرف دیگر نمونه هایی از پیکره ی شیر در معابد مهری مشاهده شده که تعدادی از محققان آن را نماد اهریمن می دانند. اما اعم نقوش استفاده شده متعلق به شیران هنر هخامنشی است که همگی نشانگر قدرت، اقتدار، عظمت و شکوه می باشد و تقریباً درهیچ مورد درحالت ضعف و شکست ترسیم نشده اند و در بیشتر نشان های طراحی شده هیبت و خاطره ی ذهنی مخاطب از شیر موردنظر بوده تا تفاسیر موجود. اما در نشان های سایر کشورها که از نقش شیر استفاده نموده اند، قدرت و اقتدار شیر با توجه به موضوع در اولویت بوده است.احتمالا ایران در دوره هخامنشی، ((نقش و نگاره موجود ازمبارزه شاه با شیر))،به مثابه قدرت شاهی در نقش برجستهها و مهرها حک شده،در زمان ساسانیان،شکار شیر و مبازره با آن به عنوان یکی از مظاهر قدرت و زورمندی پادشاهان محسوب میشده است.
در اشیاء زرین و سیمین به دست آمده از کلاردشت،لرستان و زیویه،بارها نقش شیر مشاهده میشود که گاه به صورت حملهی شیر به گاو مجسم شده است،که بعضا تأکید بیشتر بر سر شیر است و در تعدادی نیز فقط از سر شیر استفاده شده است.در نقشی از یک پلاک به دست آمده از زیویه،نقش دو شیر بالدار رو به روی هم مشاهده شده که سری واحد دارند یا به عبارتی شیری که نیروی مضاعف را القا میکند. این نقش در دورهی هخامنشی نیز تکرار و تأکید بر سر شیر ادامه یافته است.
شیر نشستهی بالدار،شیر نگهبان،شیر بالدار با سر انسان،حملهی شیر به گاو، مبارزهی شاه با شیر،ردیف شیران پشت سرهم و همینطور سر ستونهای شیری،نمونههای نقشپردازی این موجود در دورهی هخامنشی است که هر یک میتواند نماد ومعنی خاص خود را داشتهباشند.در دورهی اشکانی و ساسانی نیز همچنان نماد شیر حفظ میگردد. قطعه پارچهای از اواخر دورهی ساسانی از آسیای مرکزی به دست آمده که احتمالا مربوط به ایران است .در این پارچه که به شکل دایره است نقش سر شیری مشاهده میشود که به صورت انتزاعی از تصویر دو مجسمهی شیر سنگی پرنده(یا موجود بالدار)روبروی هم تشکیل شده و به نوبه خود بسیار جالب است.
شیر،یکی از نمادهای مهری است که از جهات مختلف مرتبط با مهر و آیین میتراییسم شده و به عنوان نماد میترا، خورشید،آتش،ابدیت و به عنوان نگهبان در این آیین شناخته شده است.در درجهی نخست به مثابه نماد میترا در نظر گرفته شده است.قائم مقامی متذکر میشود که)):در اجتماعات آریایی،شیر مظهر ایزد مهر بوده و چون مهر خود سمبل آریاییان کهن بوده است ملل آن روزی جهان هم شیر را شاخص و نشان آریاییها میدانستهاند که بعدها علامت پادشاهان ایران شد.)) این اعتقاد از تصویر نبرد شیر با گاو در تخت جمشید قوت گرفته است.«در اینجا محتملا شیر،مظهر مهر و روشنایی و گاو مظهر ماه است،و دریدهشدن گاو به دست شیر در تخت جمشید برابر دریدهشدن گاو به دست مهر در دین مهرپرستی استدر آثار هنری مهری باقی مانده نقش شیر فراوان است که گاه در حال خدمتگزاری هستند و گاه در حال اهدای هدایا به حضور میترا و در هر حال به میترا بسیار نزدیکند.
مسألهی دیگری که مطرح میشود وجود آثاری است از نقوش شیر در حال حمله به حیوانی دیگر که اغلب در سنگ گورها حک یا مجسمههای شیری است که در گورستانها قرار داده شده است. نماد شیر را در اینجا میتوان به گونههای مختلف ارزیابی کرد:1-مظهر مرگ و نیستی 2-نماد شجاعت و دلاوری 3-نمادی از ابدیت و جاودانگی 4-نشانه محافظ و نگهبان و 5-به عنوان علامتی مهری بر مزار مهرپرستانی که به مرحلهی شیری رسیده بودند.
در نقوشی که شیر جنبهی تهاجمی داشته و جانورانی دیگر را میبلعد، نمایانگر سلطه و قدرت مرگ است بر موجودات زنده و مفهوم نمادین مرگ را بیان میکند و فایقآمدن بر شیر یعنی زندگی مجدد؛از طرف دیگر، میتوان آن را ارتباط داد با زروان،از آن جهت که شیر قدرت فایقهای در امر کشتن دارد و سر زوران خدای زمان را نیز به صورت شیر میکشیدند،که نمادی از قدرت مرگآور زمان بود. و در همین رابطه شاید بتوان شیر را در ارتباط با خدای زمان(زروان)نماد جاودانگی و زمان بیپایان دانست.دربارهی نماد دلاوری و شهامت در همین حد میتوان بسنده کرد که شیرهای سنگی را روی قبر جوانان که با شهامت و شجاعت کشته میشدند کار میگذاشتند و اما گذاشتن شیرهای سنگی روی قبرها با توجه به قیودات مذهبی اسلام در منع استفاده از مجسمه،این گمان را برمیانگیزاند که این سنت مربوط به گذشتههای بسیار دور بوده و به عنوان نگهبان و محافظ همانطور که در آیین میتراییسم اشاره شد-گماشتهشده باشد.چنانچه در کاوشهای باستانشناسی همدان شیر سنگی به دست آمده که«به نظر میرسد برای حفاظت معبد آناهیته{اناهیتا:الهه آب و باروری }کار گذاشته شده باشد.ورمازرن دانشمند آلمانی که تحقیقاتی وسیع دربارهی میتراییسم کرده در بخشی از کتاب خود دربارهی شیر و اهمیت آن سخن گفته،و همچنین فهرستی از معابد مختلفی که شیر به عنوان مراقب در آن کار گذاشته میشده،ارائه داده است.»
نکتهی بعدی،ارتباط نماد شیر با علائم نجومی است و این امر از آنجا ناشی میشود که تصویر شیر گاهی به صورت علامت نجومی و با علائم خاص این علم تصویر شده نشان دهندهی ارتباط تصویر آن با برج اسد (ماه مرداد)بوده است و این ارتباط به ویژه در نقشمایهی شیر و خورشید در کنار یکدیگری،نمود یافته است.در این باره«حدس زدهاند که شاید یک پادشاه طالعش برج اسد بوده،و او صورت طالع خود را بر سکهها نگاشته استاما حقیقت این است که میان برج اسد و آفتاب رابطهای علمی و نجومی برقرار است.بدین ترتیب که در عرف منجمان برج اسد،خانه خورشید است.زیرا هر کدام از بروج دوازدهگانه یک یا دو خانه مخصوص داشته است.» از این رو گذشته از نقش شیر و خورشید که از نظر نجومی با یکدیگر مرتبط هستند.نقش شیر را نیز به تنهایی میتوان نمایانگر برج اسد دانست.
در دورهی اسلامی،نقش شیر به عنوان مظهر قدرت و شجاعت باقی ماند و با هوشمندی خاص ایرانیان عملکردی جدید پیدا کرد و به زودی خود مبدل به یکی از عوامل سنتی دین جدید شد.به این صورت که حضرت علی (ع)به شیر ملقب شده و شیر به عنوان نمادی از شجاعت و شهامت او تبدیل گشت و در ادبیات این دوران نیز نمود یافت:
شیر خدا شاه ولایت علی صیقلی شرک خفی و و جلی(جامی)
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل(مولوی)
تناولی در این باره معتقد است که:«نسبت دادن روایاتی از برخوردهای آن حضرت و شیر،بهترین و مناسبترین موقعیت را برای کارگذاشتن شیر و زندهکردن این سنت،به وجود آورد.در دشت ارژن بقعهی کوچکی هست که آن را قدمگاه حضرت علی(ع)میدانند و به آن شاه سلمان میگویند و با اینکه حضرت علی(ع)هرگز به ایران نیامدهاند به خاطر ارادت خاصی که مردم ایران به ایشان دارند داستان گرفتارشدن سلمان فارسی به شیر و هویدا شدن حضرت علی(ع)و نجات او را در همین محل میدانند.»بنا بر این باقیماندن شیر به ویژه مجسمههای آن را-علیرغم منع مجسمهسازی در دین اسلام میتوان بازتاب این عقیده و به عنوان مظهری از شجاعت و مردانگی حضرت علی(ع) و با دیدی فراختر،تداوم باورهای آیینی ادیان گذشته دانست.شاید بتوان گفت،یکی از تأثیرات اعتقادات اسلامی در نمود شیر،بیتوجهی به شکل ظاهری و جزئیات نقش و واقعیت جسمانی آن و تنها،تجسم یک منبع قدرت ماندگار و نشان دادن یک نماد است. به همین دلیل نمونههایی باقیمانده از این دوران، اکثرا بدون جزئیات و صرفا به صورت حیوانات گربهسان ارائه شدهاند.
نقش شیر را در دوران اسلامی،میتوان در پارچههای آلبویه-در ادامهی سبک پارچههای ساسانی-دنبال کرد.در این پارچهها معمولا دو شیر به عنوان نگهبان و محافظ در دو طرف درخت زندگی طراحی شدهاند که به صورتهای مختلف نشسته،ایستاده،نیمرخ و تمامرخ و گاهی بالدار تصویر شدهاند.از دورهی سلجوقی نیز آثاری با نقش شیر شبیه به دورههای قبل به دست آمده ولی جالبتر از همه،قطعه پارچهای است با نقش درختیشامل میوههای انگور و انار که در مرکز آن سر شیری قرار گرفته و بالای آن دو پرنده(احتمالا کلاغ)ترسیم شده است میتوان ادعا کرد که این نقش،نمونه بارز نمادهای مهری است که در یک جا جمع شدهاند و مهر تأکیدی است بر استمرار باورهای آیینی گذشته تا این دوران.
از دیگر نمودهای شیر در دین اسلام میتوان به فرشتهی چهارسر اشاره کرد شامل سر انسان،گاو،عقاب و شیر.تصویری از این فرشته در نگارهای از یک نسخهی معراجنامه،بدست آمده است.در توضیح این تصویر اشاره شده که«با توجه به اعتقادات اسلامی،حاملان اریکه الهی به چهار صورت انسان(شفاعت کننده نوع بشر)،گاو(شفاعت کننده حیوانات باری)،عقاب(شفاعت کننده پرندگان)و شیر(شفاعت کننده حیوانات وحشی)نشان داده شدهاند.» همچنین در همین جا این احتمال داده شده که این چهارسر به نشانهی چهار برج اصلی منطقه البروج تصور شده باشند. از این رو،گاه نیز باورهای اسلامی و اعتقادات نجومی به مصاف یکدیگر رفتهاند.صفوی(که مذهب تشیع در آن زمان فراگیر شد)وجود داشته و بنا براین این شبهه وجود دارد که قبل از این دوره به جز موارد اندکی همچون آلبویه دین اسلام اغلب به شکل مذهب تسنن در بین مردم رواج داشته و در نتیجه نمیتواند تقدس و احترام خاصی نسبت به حضرت علی(ع)بین مسلمانان سنی ایجاد شده باشد.بنا بر این به نظر میآید،نقش شیر را در دوران اسلامی قبل از صفوی،بهطور قطع نتوان منسوب به نماد حضرت علی(ع)دانست .ریشه این نقش برگرفته از درختی افسانهای است به نام واق واق(vag vag) که میوه آن به شکل آدمی است.واق واق یا وقواق نام سرزمینی است که این درخت در آنجا میروید،در تصاویر باقیمانده از این درخت نیز سر حیوانات ترسیم شده و گاه با عنوان درخت گویا در برخی داستانها،معرفی گردیده است.در دورهی صفوی است که واق تبدیل به یکی از انواع نقاشی میشود؛به طوری که،صادقی بیک افشار -نقاش دورهی صفوی-در رسالهی«قانون الصور»خود در باب نقاشی،هفت نوع نقاشی این دوره را معرفی میکند که نقش واق نیز از آن جمله است.
برای نمونه در نقشی از یک قطعه پارچهی ابریشمی صفوی نماد شیر به صورتهای مختلفی ارائه گردیده که میتوان در آن سر شیر درون تزئین گیاهی را به عنوان نماد مهری خورشید و یا طراحی وام گرفته از نقش واق و جدال شیر با پرنده را نماد سلطه و قدرت و تصویر چهار سر شیر را به مثابه حکمرانان مناطق چهارگانهی زمین و یا به عنوان نگهبان و محافظ تلقی کرد.از این رو وجود چند معنای نمادین برای یک نقش در این یک قطعه پارچه کمک به تأیید این فرضیه میکنداما نقش شیر در ایران باستان نمادهای متفاوتی همچون فصول سال نیز بوده مثل نقش برجسته ای که در تخت جمشیداست که شیری که گاوی را می درد که شیر نقش فصل گرمای تابستان وآغاز سال نو را دارد وگاو نماد فصل سرما وشبهای طولانی است .همچنین در ادوار گذشته شاهد تلفیق انسان با حیواناتی نظیرشیر ،گاو،عقاب وهمچنین تلفیق یک یا چند جانور با یکدیگریم که دراصطلاح باستانشناسی به آن گریفن(griffin )می گویند که بیشتر نقش محافظ شهرها و معابد ونماد عدالت وقدرت بوده که برسردر ورودی دروازه هاومعابد قرار می دادند که اندام شیر دربسیاری از آنها دیده می شود: از جمله دروازه کاخ آپادانا در تخت جمشید ومجسمه ابوالهل در مصر و…
بطور کلی نماد شیر در ایران باستان وسایر تمدنهای دیگر نماد قدرت وشوکت زمینی بوده است ودرارجمندی شیر پیش مردمان این بس که نام شیر را در هر زبان وهر سرزمین به کودکان خود می دهند وشاهان زیادی به نام لئو یا لئون یا اسد یا شیر یا ارسلان در تاریخ می بینیم.
در اثار هنری بر جای مانده از دوره ی اسلامی نقش شیر به تنهایی و یا به صورت ترکیبی با دیگر نقوش مثل خورشید و یا گاو خصوصا در دوره ی سلجوقی (590-431) هجری و بعد از آن به وفور دیده می شود. این نقوش بیشتر به دلیل مفاهیم نجومی آنها بر روی ظروف و سر دروازه های شهرها نقش گردیده است.
شیر های سنگی از دیگر آثاری هستند که در امام زاده ها وگاهی هم به عنوان سنگ قبر احتمالا از دوران قاجار به جای مانده است . نمونه های این شیرهای سنگی را می توان در امامزاده هارون ولابه ی اصفهان دید. این شیر ها از آنجایی که بیشتر در امام زاده ها قرار دارد وخورشید به صورت شمسه تزیینی روی شانه راست ودر سمت چپ آنها شمشیر (گاهی اوقات ذوالفقار )قرار دارد دارای مفاهیم نمادین مذهبی است . با توجه به اینکه شیرهای سنگی دریک طرف شمسه ودر طرف دیگر شمشیر حک شده است قابل مقایسه با گفته لویی دوبو در کتاب ((تاریخ ایران ))است. او می نویسد یکی از امتیازات پادشاه ایران حق برافراشتن بیرق هایی است که روی یکی از آنها شمشیر ذوالفقار علی (ع) نقش شیر و در روی دیگری عکس خورشید که در حال ورود به برج اسد دیده می شود ،از طرفی روایت است تا عهد فتحعلی شاه قاجار، ایران دو بیرق داشته که یکی از آنها شمشیر ذوالفقار (ع) و دیگری شیر و خورشید بوده است . در دوره محمد شاه قاجار برای اینکه بیرق رسمی ایران دارای یک علامت واحد گردد شمشیر ذوالفقار به دست شیر که بر بالا ی آن خورشید قرارگرفته داده می شود تا حامی وحافظ استقلال ایران باشد .مجسمهها و نقشهای برجستهء شیر که در آثار مختلف هنری آریائی بفراوانی و بصورتهای گوناگون بدست آمده است، بیگمان حاکی از آنست که موضوع شیر بنحوی از انحاء،با نژاد آریائی و یا لااقل چون همه قبایل آریائی دارای مذهب و آئین واحدی نبودهاند با برخی از قبایل آن نژاد،بستگی و ارتباطی خاص داشته است، زیرا در غالب رشتههای هنری مثل فلزکاری، مجسمهسازی،حجاریهای تزیینی،پارچه بافی و کندهکاری که از اقوام مختلف آریائی مانند هیتها،هندیان اولیه،سکاها،میتانیها، کاسیها،مادها و پارسیها بجا مانده نقشی از شیر میبینیم که بصورتی جلوه میکند و این وضع نشان میدهد،این چند قبیله که دارای مذهب و معتقداتی نزدیک بیکدیگر بودهاند به شیر توجهی مخصوص داشتهاند بقسمی که در کلیه مظاهری که این قبایل آریائی،از حالات و اعمال گوناگون زندگی روزمره خود مثل جشنها، شادمانیها،تجملات زنانه ،خوردن، نوشیدن،آسایش،سواری،جنگ و حتی در مرحله مرگ و سوگواری از خویش بجای نهادهاند،آن بستگی معنوی را با بکار بردن نقشی از شیر مجسم ساختهاند چنانکه کتیبههای منقوش اورنگ شاهنشاهی داریوش بزرگ،خشیارشا و اردشیر اول که هنوز بعد از گذشت قرنها، با آن شکوه و جلال در تختجمشید باقیست و مراسم جلوس شاهنشاهان هخامنشی را نشان میدهد مزین به نقشهای شیر است اشکال مختلفی از دستبندها و کمربندها و آئینهها و سنجاقهای سینه زنانه که با صورت شیر ساخته شدهاند و یا تصویری از شیر بر آنها نقش شده است،شمشیرها و خنجره و سپرها و ترکشها و قلابهای کمربند و برگستوانهائی که بر آنها تصویرهائی از تنه و کله شیر تعبیه شده،فرش منقش با کلهها شیربیانکنندهء مسأله آسایش و استراحت،عرقگیر نمدی با نقشهای شیر، اعمال مربوط به سوارکاری،مسابقات و پیکار،بشقابهای زرین و سیمین و سفالین که نقش شیر در سطح درونی یا بیرونی دارند، مجسمههای نیمتنه شیر که در جامهای زرین مکشوفه در کلاردشت میبینیم،نقشهای برجسته شیر بر دامن جامههای داریوش و خشیارشا که در کندهکاریهای تختجمشید دیده میشود و در کشفیات همدان نیز انواع آن بدست آمده و بالاخره وجود تصویر همان شیرها بر سر در آرامگاههای پادشاهان هخامنشی در نقشرجب و نقشرستم معرف مرحلهء سوکواری و مرگ که میرساند در زندگی آریائیها تا آخرین مرحله حیات و حتی بعد ازمرگ هم،شیر جائی و نقشی داشته است،همه و همه مؤید وجود یک نوع بستگی و ارتباط خاص و معنوی بین موضوع شیر و معتقدات آریائیهاست
علاوه بر این قراین،در سنگ نبشتهها و الواح هیروگلیفی مصری هم که بدست آمده مدارک و دلایل متقنی وجود دارد و دال بر این است که مردمان جهان آن روز، شیر را نشانه و مظهر (Symbūūūde) اقوام آریائی و بالاخص ایرانیان میدانستهاند؛ چنانکه در یکصد و هفده متن مصری که در نخستین دورهء فرمانروائی ایرانیان بر مصر تهیه شده،در رسم الخط نام پادشاهان هخامنشی و اسامی کشورهای تابع شاهنشاهی ایران تصویر شیری نشسته میبینیم ولی چنین وضعی را در اسامی غیر آریائیها که در همان کتیبهها و متن ها ضبط شده است نمییابیم و این خود دلیل مصرح دیگریست که میان شیر و آریائیها بستگی مخصوصی وجود داشته است.
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/d8b4db8cd8b1-d988-d8aed988d8b1d8b4db8cd8af-d8b1d988db8cd990-d8a8d8b4d982d8a7d8a8-d8b7d984d8a7db8cdb8c-d987d8aed8a7d985d986d8b4db8c-d8b3d8afd987-6-d9bedb8cd8b4-d8a7-d8b2-d985db8cd984d8a7d.jpg?w=526)
در اینکه توجه به شیر در ایران باستان به چه سبب بوده، دو تعبیر وجود دارد:1. چون در بیشههای مناطق فارس و خوزستان در زمانهای قدیم و حتی تا سالهای اخیر و مقارن با مشروطیت هم شیر وجود داشته است، برخی معتقدند پارسیان که در آن نواحی میزیستهاند بدینسبب نقش شیر را در آثار خود آوردهاند ولی اگر نقشهای برجسته و مجسمههای شیر را که در آثار هنری پارسیان دیده میشود بدلیل وجود شیرهای زنده در مرغزارهای فارس و خوزستان بدانیم،در خصوص تصویرهای و مجسمههای شیر در آثار مادها و میتانها که مناطق مسکونی ایشان تمام کوهستانی و سردسیر و برای زندگی شیر نامناسب بوده چه دلیلی میتوان اقامه نمود؟
2.تعبیر دیگر این است که شیر،سلطان درندگان و جنگلها،مظهر و نماینده شجاعت و دلاوریست چنانکه هرکسی را میخواهند بشجاعت بستایند او را به شیر شرزه تشبیه میکنند و باین سبب هم عدهای میگویند نقش شیر در حجاریهای تختجمشید و نقشرستم و نقشرجب و هگمتانه(همدان)،همهجا برای نشان دادن و یاد کردن از شجاعت و دلاوریست.این وجه هم،اگرچه تا اندازهای میتوان آن را با آداب و رسوم ایرانیان تطبیق داد،بخصوص که هنوز در میان طوایف کوهگیلویه و بختیاری معمول است بر روی آرامگاه جوانان رشید و شجاع خود مجسمهای سنگی از شیر میگذارند،معهذا دلیل چندان محکم و قاطعی نمیتواند باشد چراکه اولا اگر این نظریه را درست بدانیم که بکار بردن نقش شیر منحصرا بمنظور نشان دادن شجاعت بوده،پس وجود تصویرهای برجسته شیرها را که در جامهای زرین و بشقابهای سیمین بکار رفته و همچنین مجسمههائی از سر شیر که زینت آئینهها و دستبندها و کمربندها و تجملات زنانه میباشد چگونه میتوان تعبیر کرد؟ثانیا میدانیم که در آئین آریائیها فرشته و مظهر شجاعت و دلاوری و قدرت و زور و پیروزی موسوم به ورثرغن Verethraghna یا بهرام بوده است که به یازده صورت گوناگون یعنی باشکال باد:گاو زرین شاخ،اسب سفید،شتر باربر.گراز تیزچنگ،جوانی پانزده ساله و نورانی،شاهین تیز بال و بلندپرواز،میش وحشی با شاخهای پیچدرپیچ،بز دشتی،مردی زورمند با دشنهای زرکوب و بالاخره بشکل قویترین،زورمندترین،جنگندهترین موجودات متجلی میشود. ولی در میان انواع این تجلیات هرگز نمیبینیم که بهرام بصورت شیر ظاهر شده باشد
شاید برایتان تکراری باشه
فقط یک یادآوری در مورد این شکوه و عظمت
تا حالا کنجکاو شده اید که چرا شیر، سلطان جنگل است ؟!
در حالی که نه بدن ورزیده گوریل ، نه قدرت بازو خرس ، نه سرعت پلنگ ، نه خیز آهو ، نه درندگی گرگ ، نه حیله گری روباه و نه خصلت کفتار را دارد ولی او را سلطان جنگل مینامند !
شیر به دلیل خصائص رفتاریش سلطان جنگل است،
چون تا گرسنه نباشد شکار نمیکند ( درنده خو نیست ) ،
در وقت گرسنگی شکار را به اندازه نیازش انتخاب میکند ( طماع نیست ) ،
در بین حیوانات قوی ترین را انتخاب میکند ( ضعیف کش نیست ) ،
از میان حیوانات ماده های باردار را شکار نمیکند، ( رحم و شفقت دارد ) ،
بعد از شکار اول اجازه میدهد خانواده تغذیه کنند ( از خود گذشتگی دارد ) ،
هیچ گاه باقیمانده غذا را دفن یا از دسترس دیگر حیوانات دور نمیکند ( بلند نظر و سفره گذار است )
و در وقت مریضی یا کهولت گله را رها میکند تا مزاحم آنها نباشد.
و در آخر شیر بر سر قلمرو خود با هیچ حیوانی شوخی ندارد هر حیوانی وارد قلمرو اش شود کارش ساخته است.
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/d987d986d8b1-d986d8a7d8a8-d987d8aed8a7d985d986d8b4db8c-d8b4db8cd8b1-d8afd8a7d984.jpg)
شیر خفته. ایران – سروده جناب بادکوبه ای
هموطن این شیر، ایران من است
نقشی از نسل دلیران من است
هموطن این شیر، شیری خفته است
در دلش بس قصه ها بنهفته است
گرچه آرام است اما «گربه» نیست
از دل آگاهان شنو، این شیر ، کیست!
هر سر مویش یکی شمشیر تیز
در کف مردان، به گاه رستخیز
گربه ی زیبای دست آموز نیست
زاده ی بی ریشه ی امروز نیست
شیر تاریخی است ، دربیشه به ناز
شیر مانده در نشیب و در فراز
پنجه اش سر پنجه ی تاریخ ساز
سرفراز سرفراز سرفراز
بیشه ی این شیر، کورش ساز شد
لوح آزادی، به نامش، باز شد
شیر ما، نوشیروان می آورد
دادگر مرد زمان می آورد
پنجه افکنده است این شیر دلیر
بر جگرگاه خبیثانی شریر
خاک پاک ما سیاوش زاده است
دل به پاکی های جانش داده است
هم فریدون هم فرانک، ها از اوست
نهضت خونبار مزدک ها از اوست
بیشه ی ما بیشه ی تزویر نیست
خطه ی خون و غم و تکفیر نیست
خاک ایران، خاک «شیرین» پرور است
آنکه » سلطان زمان» را دلبر است
عاشقش مجنون صحرا گرد نیست
کوهکن مرد، است، » مرد درد» نیست
جان آرش در کمان عشق اوست
عشق ، از جانبازی اش در های و هوست
زابلستان، رستم دستان، از اوست
نعره های غیرت مستان از اوست
تازیان را غرقه در خون کرده است
از دیار عشق، بیرون کرده است
بابک از این بیشه خرمدین شده ست
خاکمان از خون او رنگین شده ست
گاه نادر خیزد از این خاک پاک
تا ز هند آرد جواهر، تابناک
گاه پیر توس، گویا می شود
تا یکی شهنامه پیدا می شود
رستمش بر هفتخوان پا می نهد
بر جهان، درس دلیری می دهد
شهر عشقی کز هنر آید پدید
خیزد از هر کوچه اش » گردآفرید»
شیر صبر است و صلابت، شیر پیر
نیست از خواری و سستی، گوشه گیر
گه امیرش می نهد دارالفنون
تا که کاخ جهل گردد سرنگون
گاه می گردد ز جان مشروطه خواه
تا ببندد حکم قانون، دست شاه
نعره ی ستارخانش را شنو
شور بانگ بی امانش را شنو
بیشه ی ما بیشه ی شعر و شعور
پیک آگاهی و عشق است و غرور
خاک ما خیام ها می پرورد
پرده ی جهل و خمودی می درد
سعدی اش یار «گلستان» می شود
هر سرودش، شعر مستان می شود
منطق الطیری که عطار آورد
عشق را در جان و تن بارآورد
می شکافد حافظش سقف فلک
تا بخواند شعر نابش را ملک
بر بلندای شکوه مولوی
می درخشد واژه های پهلوی
«مثنوی او چو قرآن مدل
هادی جمعی و جمعی را مضل»
هر»بهارش» نغمه ی » مرغ سحر»
از ستم ها ، می دهد فریاد ، سر
آسمان شعر «پروین» پرور است
آنکه فرزند ادب را » مادر» است
بیشه ی ما کسروی ها دیده است
آنکه در خون، بی گنه غلطیده است
وآنکه جنگیده است با تزویر و جهل
کشته با تیر تعصب گشته ،سهل
گر که نام آور شد این نسل دلیر
می خورد از سینه ی این شیر، شیر
بازهم این شیر، غران می شود
میهن ما ، باز ایران می شود
هموطن این شیرخفته، زنده است
» امید» عشق تو، پاینده است
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/flag_before.jpg)
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/flag_ali_qoli-1.jpg)
![](https://ieknafar.wordpress.com/wp-content/uploads/2024/05/erm9yc2w4aelsxu-1.jpg)