معنای ِ« جـان »-بخش نخست

« خـرد» که « بینش وروشنی » باشد، «نخستین پیدایش جان» و« چشم جان » بود. چشم جان، که خرد باشد ، برای نگهبانی زندگی بطورکلی ازگزند وآزاراست .این« جان ِ» دیگری hست که رفتارو شیوه اندیشیدن مرا با او مشخص میسازد ، نه مسلمان ویهودی و زرتشتی و بودائی بودنش ، نه انگلیسی و ترک و عرب و چینی بودنش، نه کارگروسرمایه دار بودنش ، نه شاه و گدا بودنش، نه زن و مرد بودنش.

اگرتوجنس همائی و جنس زاغ نه ای
ز« جان »، تو میل بسوی هـُما توانی کرد

« انسان، جانی هست که هرزمانی نو می شود»
جمله جان شو، ارکسی پرسد ترا
توکئی ؟ گو: « هر زمانی جان نو »
اگربخواهیم سراسر ِ فرهنگ ایران را دریک واژه خلاصه کنیم آن واژه « جان» هست. « خـرد » که « بینش وروشنی » باشد، «نخستین پیدایش جان » و« چشم جان » بود. چشم جان، که خرد باشد، برای نگهبانی زندگی بطورکلی ازگزند وآزاراست. ازاین روهست که فردوسی می گوید:

هرآن کس که او، شاد شد از خرد جهان را به کرداربد، نسپرد

انسان، هنگامی از خردش، شاد می شود که خردش ، مستقیم ازجانش، بتراود. خرد، و به عبارت دیگر، « چشمی » که ازخودِ جان، گشوده نشده است شادی نمی آفریند واین چشم یا خرد که از جان انسان، بیواسطه باز شد، هرگز، جهان زندگی را، به بدی وآزار و زورمندان و تحمیلگران و « خـَردکـُشان » نمی سپارد، چون« تخم کل جهان جان »، در جان خود او هست. خویشکاری این چشم یا خرد، بالقوه، نگهبانی و پاسداری همه جان ها درگیتی از آزار و بدی است.{1}

هرچند درعرفان، ونزد مولوی، «خرد»، دراثر این همانی یافتن با مفهوم « عقل » درعربی ، بینش کم ارزشی شد، ولی « بینش و روشنی چشم »، همان پیوند تنگاتنگ با « جان »را نگاه داشت. « چشم »، روشنی و بینشی است که مستقیما از« جان » می تراود. خدای ایران، جان (= زندگی) هست(نه بطور تشبیهی، ونه در تلقی شاعران !). انسان، جان، هست، گیتی، جایگاه جان است. « عـَرفان» ، همان راه فرهنگ ایران، یا فرهنگ سیمرغی را درپیش گرفت. دردسر ما آن است که ما، معنائی که امروزه خود، ازواژه « جان » داریم، به واژه جان در غزلیات مولوی، انتقال داده و به آنها تحمیل می کنیم، و بدین سان، همه اندیشه های او را، تحریف می کنیم. این پدیده ِ « جان »، درفرهنگ ایران، ویژگی های بی نظیر خود را دارد، و نمی توان آنرا به هیچکدام از زبانها، ترجمه کرد و به آنها انتقال داد. درفرهنگ ایران ( که با زرتشتی گری تفاوت دارد)، « جان »، برترین ارزش و ارج را دارد، و بر هر چیزی اولویت دارد. در برابر پدیده جان که شاخصه انسانی است، « ایمان انسان»، به خدائی یا به آموزه ای یا به پیامبری، یا تعلق داشتن به این و آن گروه یا قوم یا نژاد و …. کم اهمیت هستند..{2} « ایمان به هیچ دینی ومسلکی و مذهبی»، درفرهنگ ایران، نمی تواند « اولویت جان » را منتفی سازد، و یا کوچک ترین خدشه ای به ارزش آن وارد آورد. شیوه رفتار انسان در فرهنگ سیمرغی (نه در زرتشتی گری) هیچگاه از نوع ایمان و عقیده مذهبی یا حزبی یا سیاسی، یا از تعلق داشتن به یک ملت و قوم و نژاد ، معین و مشخص نمی شود، بلکه از « پیوند یابی مستقیم با جان انسان دیگر» ، مشخص می گردد. جامعه و حکومت و اقتصاد وحقوق، استوار بر مفهوم « جان = زندگی » است، نه برمفهوم « ایمان»، یا « تعلق به یک حزبی و مذهبی و نژادی و ملیتی ». من درانسان دیگر، یهودی یا مسیحی یا زرتشتی، یا کمونیست یا مسلمان، یا انگلیسی و عرب و نمی بینم . درفرهنگ سیمرغی ایران، نه عرب ستیزی هست نه ترک ستیزی، نه اسلام ستیزی، نه ….. .

جامعه انسانی، به غایت « همزیستی و همجانی باهم» است، نه به غایت « هم دینی وهم مذهبی وهم قومی و هم طبقاتی و هم نژادی ….. بودن » است.« من » درانسان دیگری، « جان » می بینیم. این جان دیگری است که رفتارو شیوه اندیشیدن مرا مشخص می سازد، نه مسلمان ویهودی و زرتشتی و بهائی و بودائی بودنش ، نه انگلیسی و ترک و عرب و چینی بودنش. او می خواهد خود را در مسلمان و زرتشتی و یهودی و ترک وعرب بودنش، به من نمودارسازد، ولی من می خواهم برای او « جان » باشم، نه مسلمان و یهودی و عرب یا ترک یا ایرانی. من می خواهم با گوهر جان او، در زیراین پوشش وزره ِ اسلامیت و عربیت و یهودیت یا ترک وعرب و چینی بودنش … نزدیک گردم، و « هم جان او » شوم. غایت رفتارما، هم جان شدن( =هم زی شدن ) با دیگران است، نه هم عقیده و هم مسلک و هم مذهب وهم قوم و هم ملت وهم طبقه وهم حزب… شدن با دیگران. زیستن ، زیستن با جان دیگران ست، نه با زره پوش هایشان.

متن اصلی بدون اصلاح و تغییر در
http://webcache.googleusercontent.com/search?q=cache:gjSyqF7N-CMJ:www.jamali.info/word/ra_ersale_1e.doc+%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3+%DA%A9%D9%85%D9%88%D9%86%DB%8C%D8%B3%D9%85+site:www.jamali.info&hl=en
با عنوان «معنای ِ« جـان »، درغـزلـیـات مولوی ورابطه اش با فرهنگ سیمرغی»

{1} «در اسطوره شناسی چینی، در ابتدا یک تخم کیهانی وجود داشته است. خدواند پن کو، از ایتدا درون این تخم ، دوران کودکی خود را بر روی دریایی از آشوب و بی نظمی شناور بوده است و پن کو زمانی که از تخم بیرون می آید، با سرعتی باور نکردنی، بیش از 3 متر در هز روز، رشد می کند……در افسانه های قدیمی مصری نیز زمینه همین است، در آنجا «را» خدای خورشید از یک تخم شناور بیرون می آید. در افسانه های پلینزی، تخم کیهانی جای خود را به پوسته نارگیل می دهد…..
دراین تصویر جدید ، دنیای ما را می توان به حبابی شناور در اقیانوسی بزرگ تشبیه کرد که حباب های جدید در تمام مدت، در آن در حال شکل گیری هستند. بر طبق این نظریه، جهان ها، مثل حباب هایی که در اب جوشان شکل می گیرند، دائما» و بطور پیوسته ایجاد می شوند. این حباب ها در پهنه به مراتب بزرگ تری، که همان نیروانای ابر فضای 11 بعدی است. هر روز فیزیکدانان بیشتری به این باور می رسند که جهان ما در واقع از یک تحول آتشین، با نام انفجار بزرگ، به بیرون جهیده است ؛ ولی درعین حال جهان در اقیانوسی ابدی از جهان های دیگر، به حیات خود ادامه می دهد.» از صفحات 14 تا 16 کتاب جهان های موازی نوشته میچیو کاکو ترجمه سارا ایزدیار و علی هادیان نشر مازیار چاپ سوم 1390
{2} که این خود راز همزیستی اقوام و ادیان گوناگون در پهنه ایران زمین بوده است.

1 پاسخ به “معنای ِ« جـان »-بخش نخست

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s