وبا، رعایا و حاکمان

از فیسبوک-گروه تاریخ وفرهنگ ایران زمین

در شیراز به محض شنیدن خبر وبا، حاکم حسینعلی میرزا فرمانفرما و وزیر و اطرافیانش فرار کردند و بدون اینکه دستورالعملی جهت حفاظت شهر و مردم بدهند اهالی را بحال خود رها نمودند و براستی این بی شرمانه‌ترین و ناجوانمردانه‌ترین اقدامی بود که به همه عمر شاهدش بودم… وقتی مردم به خود می‌آمدند آشکارا به حکومت ناسزا می‌گفتند.
با آمدن وبا، شاهزاده فرار کرد، وزرا و اعیان هم به دنبالش، و مردم را سرگردان بر جای گذاردند: گاه دیده می‌شد چند نفری از مردم بیچاره به خیال اینکه با عنصری دیوانه و متجاوز روبرو شده‌اند، در کوچه‌ها می‌دویدند و فریاد برمی‌آوردند: «این ناخوشی پدرسوخته کجاست؟ جرأت دارد باید جلو نا حسابش را برسم، تا بکشمش». مردم مستاصل گاهی هم چاره را در این می دیدند که از سحر تا شامگاه، با دسته توپچیان از شهر خارج شوند و به دامنه کوه بروند و با غرش توب و صدای شیپور، همراه فریاد هزاران نفر به خانه خود برگردند. این حالت بر آن دهشت نفرت‌بار می افزود.
قبل از ناخوشی وبا، همه رعایای مملکت امیدوار بودند که حافظ مردم، دولت است. زیرا احتياج کل مردم به دربخانه (دارالحکومه) است پس اهل دربخانه باید کسانی باشند که از عهده مهمات این مملکت بر آیند و تدبیر و روشن بینی داشته باشند. ليكن در این مصیبت خلاف آن رفتار به ظهور رسید و اهل دربخانه پراکنده و متفرق شدند ، و امورات لازمه را به تعویق انداختند و قانون و قواعدی که بجهت پا پداری و استحکام » دولت و ملت در نظر داشتند معوق ماند و از اینروست که امروز در پایتخت شکایت است.

سفرنامه فریزر-جیمز بیلی فریزر سیاح و نقاش اسکاتلندی-انتشارات توس-سال نشر : 1364

کنت آرتور دوگوبینو/سه سال در ایران


شب در حضور شاه بودیم…حکيم الممالك که از آن تملقات خنك دارد بنا کرد به شکر کردن که الحمدالله به زیرسایه شاه نه وبا داریم نه بلا،نه جنگ داریم و نه منگ.روز دیگر سرناهار بودیم.سیدعبدالکریم خان‌برادرانیس الدوله که ازطهران آمده بودبه شاه قسم میخوردکه در تهران وبا نیست،امابه من اشاره می‌کرد که هست و شدت هم دارد.
روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه
ازترس اهل دولت می‌گفتند:وبای گیلان از«پر خوردن وسختی هواست»،درخراسان هم بجهت«اراجیف وتخلف گوئی»است.
روحانیون نیزکه مردم رادرطول شیوع وبا باروضه‌خوانی وسینه‌زنی ورفتن به مصلی سر‌گرم می‌کردند وبعنوان درمان خوردن«تربت سيدالشهدا»راتجویز می‌نمودند،بهنگام مصيبت دراعتقادخودشان سستی پیدامی‌شدوزودتر ازدیگران میدان راخالی می‌کردندودیرترباز می‌گشتند.روحانیون ثروتمندقبل ازهمه فرارنمودندبنحویکه اهل قم دیدندکه وبا بکلی رفع شده بود،اما «حاکم وآقای متولی» از ترس جان بشهر نمی‌آمدند.

نظر شما در مورد این نوشته چیست؟

در پایین مشخصات خود را پر کنید یا برای ورود روی یکی از نمادها کلیک کنید:

نماد WordPress.com

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری WordPress.com خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

عکس فیسبوک

شما در حال بیان دیدگاه با حساب کاربری Facebook خود هستید. خروج /  تغییر حساب )

درحال اتصال به %s